مسیر سوریه‌ سازی ایران

كبری آسوپار

صورتش خون آلود است، آنقدر که چهره‌اش چندان قابل تشخیص نیست، او را زده‌اند، حرامی‌های آشوب، شیری را غریب یافته‌اند و با هر چه توانسته‌اند بر سر و صورت و بدنش زده‌اند تا بگوید «مرگ بر خامنه‌ای» و او نمی‌گوید. تمام تنش که برهنه کرده‌اند و تمام صورتش غرق خون است و باز توهین و هتک رهبر را برنمی‌تابد و باز هم به او لگد می‌زنند. پیکرش یادآور عملیات مهندسی منافقین روی سه پاسدار در سال ۶۰ است، پیکرهای سوخته، بدن‌های خونین از شکنجه؛ منافقان کنونی خواب ترورهای دهه شصت را برای این مردم دیده‌اند، برای هر مرد و زنی که پاسدار انقلاب و ایران است.

همه صورتش خون است و حرامی‌ها دوره‌اش کرده‌اند، اما هنوز استوار است، چشمانش لابه‌لای رد خون‌ها درخشش غرور را دارد. یاد چشم‌های محسن حججی را زنده می‌کند وقتی اسیر چنگال داعش بود، اما استوار و مغرور نگاه می‌کرد و قدم برمی‌داشت. چشم‌های آرمان علی‌وردی جوان دهه هشتادی وقتی گوشه پیاده‌رو زخمی و خونین افتاده بود و از گفتن آنچه اهل آشوب می‌خواستند، امتناع می‌کرد، شبیه چشم‌های حججی بود، همان قدر استوار و همان قدر مغرور.

آن سوی ماجرا هم شبیه همان داعش بودند، شبیه همان حرامی‌ها که از جنایتی فروگذار نیستند و از آنچه هم انجام می‌دهند، فیلم می‌گیرند و با افتخار پخش هم می‌کنند. جنایت کسب و کار آنهاست و اگر می‌بینید مثل داعش، تهران را شبیه حلب ویرانه نمی‌کنند، نه اینکه نمی‌خواهند، نمی‌توانند.

آرمان علی‌وردی دهه هشتادی است؛ هم بسیجی و هم طلبه؛ از هر دو سو، مرغ عزا و عروسی است! تنش را کف خیابان ترور می‌کنند، شخصیتش را در رسانه‌های تروریستی. رسانه‌های غیرتروریستی اصلاح‌طلب او را سانسور می‌کنند، رسانه‌های انقلابی هم وسط خبرها می‌زنند و تمام.

آرمان چهارشنبه شب، پس از شکنجه توسط چند نفر از آشوبگران در شهرک اکباتان تهران، گوشه پیاده‌رو رها شد. تا نیروهای حافظ امنیت او را بیابند و به بیمارستانی برساند، زمان گذشته بود. آرمان دو روز در کما بود، نهایت صبح جمعه پر کشید...

او آرمان ایران است، نماد دهه هشتادی‌های ایران و نماد آرمان هر بسیجی که شهادت است. نام او گویی در روحش جلوه یافته بود و آرمان برای آرمانش شهید شد. برای ولایت فقیه که در سایه‌اش استقلال و سربلندی ایران رقم می‌خورد.

داعش و منافق همیشه نیروی شناسنامه‌دار نیست. به نام اعتراض و حتی ایستادن مقابل جمهوری اسلامی بیرون می‌آیند، اما تیشه به ریشه ایران می‌زنند و در این مسیر از هر جنایتی هم که بتوانند، فروگذار نمی‌کنند. می‌زنند، می‌کشند، غارت می‌کنند و این میان آنچه مهم نیست وطن و مردم و آزادی است.
داعشی‌هایی که یک روز به بهارستان حمله کردند، خارجی نبودند، شناسنامه ایرانی داشتند. این حرامی‌های شکنجه‌گر در شهرک اکباتان هم شناسنامه‌شان ایرانی است، اما مسیر سوریه‌سازی ایران را پی گرفته‌اند، گویی اینجا حلب است، خواب‌های آشفته و بی تعبیر!

فیلم شکنجه آرمان خیلی زود منتشر شد. یکی از رفقای طلبه‌اش می‌گوید «قبل از اینکه خودش را پیدا کنیم، پدرش فیلمش را برایم فرستاد و گفت: «بچه من کجاست الان؟» ما که در فیلم دیدیم سالم است و دارد صحبت می‌کند، خیلی خوشحال شدیم و با خیال آرام‌تری دنبالش می‌گشتیم. نگو بعد از قطع کردن فیلمبرداری، سر آرمان را به جدول می‌کوبند و مغزش شکافته می‌شود. از بس با چوب این بچه را زده بودند، تمام بازوهایش کبود شده بود.»

حرامی‌های آشوب اینجا هم مثل داعش عمل کرده‌اند که وقتی به ساختمان مجلس حمله کرد، هنوز عملیات تروریستی تمام نشده، فیلم کشتن کارمندان مجلس را منتشر کرد. هر دو گروه، به شکنجه و جنایت افتخار می‌کنند و البته تلاش دارند رعب و وحشت را همگانی کنند تا مردم از آنها بترسند.

این سو اما ترسی نیست و همه ایستاده‌اند، و گرچه برای شهادت آماده‌اند، و گرچه شهادت هم پیروزی است، اما به لطف خدا قدرت، آن همه است که هم پیروز می‌شوند و هم پا برجا در این دنیا می‌مانند.

۱۴۰۱/۸/۱۰

اخبار مرتبط