فرجام مدیر دهه فجر

فرجام مدير دهه فجر

«شهید مظلوم‌ یك‌ عادتی‌ داشت‌ كه‌ در بین‌ سخنرانی‌اش‌ كه‌ گرم‌ می‌شد می‌ایستاد. یك‌ نگاهی‌ به‌ مستمعین‌ می‌كرد. دور تا دور جلسه‌ مجلس‌ همراه‌ هستند، نیستند؟ یك‌ مرتبه‌ ایشان‌ ایستاد، توجهی‌ به‌ مستعمین‌ كرد و گفت‌ بچه‌ها بوی‌ بهشت‌ می‌آید. شما هم‌ می‌فهمید؟ به‌ همان‌ تعبیر خودمانی‌ و خیلی‌ لطیف‌ گفت‌ «بچه‌ها! بوی‌ بهشت‌ می‌آید.» چهره‌اش‌ خیلی‌ شادمان‌ و خندان‌ بود.این‌ جمله‌ را ایشان‌ گفت‌ و دیگر تمام‌ شد.

محمدمهدی اسلامی - بیش از بیست سال است که مسعود بهنود به بی‌بی‌سی فارسی شناخته می‌شود. اما در روزهای انقلاب، او روزنامه‌نگاری شناخته شده بود که برخی او را به برنامه‌های شبانه تلویزیونی‌اش می شناختند و برخی با سابقه‌ای که او در تهران مصور و آیندگان داشت، او را از روزنامه‌نگاران نزدیک به هویدا تلقی می‌کردند. چندی پیش بهنود با نقل خاطره‌ای از دیدارش با شهید بهشتی در دهه فجر، فهم خودش از آن دیدار را چنین نقل کرد که برخلاف تلقی قبلیش درباره نقش آیت‌الله طالقانی و دیگران، «فهمیدم که نه! این انقلاب مدیریتی دارد و آن مدیریت متمرکز است در دست کسی به نام دکتر بهشتی.» این تعبیر که ذیل رهبری امام خمینی، مدیر انقلاب دکتر بهشتی بود را قبلا بسیاری از دوستان و مریدان وی گفته‌بودند؛ اما «و الفضل ما شهدت به الاعداء»


امروز در میانه انجام کاری، خاطره‌ای از مرحوم حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی‌پور (از جانبازان انفجار حزب جمهوری اسلامی) خواندم که سرانجام شهید دکتر بهشتی را به تصویر می‌کشید. مشابه این خاطره را خودم از آن مرحوم بارها شنیده بودم، اما این روایت منسجم‌تر و روان‌تر بود و دریغم آمد در این دهه فجر، آن را با دیگران به اشتراک نگذارم؛ تصویر پایانی از مدیری که هنگام هجوم تهمت‌ها به تکلیف شرعی «سکوت الهام بخش وحدت» عمل کرد و معتقد بود که خدا خودش جبران خواهد کرد، «إن الله يدافع عن الذين آمنوا» و چه جبرانی زیباتر از چنین پایانی بر داستان او:



«شهید مظلوم‌ یک‌ عادتی‌ داشت‌ که‌ در بین‌ سخنرانی‌اش‌ که‌ گرم‌ می‌شد می‌ایستاد. یک‌ نگاهی‌ به‌ مستمعین‌ می‌کرد. دور تا دور جلسه‌ مجلس‌ همراه‌ هستند، نیستند؟ یک‌ مرتبه‌ ایشان‌ ایستاد، توجهی‌ به‌ مستعمین‌ کرد و گفت‌ بچه‌ها بوی‌ بهشت‌ می‌آید. شما هم‌ می‌فهمید؟ به‌ همان‌ تعبیر خودمانی‌ و خیلی‌ لطیف‌ گفت‌ «بچه‌ها! بوی‌ بهشت‌ می‌آید.» چهره‌اش‌ خیلی‌ شادمان‌ و خندان‌ بود.این‌ جمله‌ را ایشان‌ گفت‌ و دیگر تمام‌ شد. اصلا ما نفهمیدیم‌چه‌ شد، یعنی‌ من‌ که‌ زیر آوار رفتم‌، کسانی‌ هم‌ که‌ نجات‌ پیدا کردند، هیچ‌ چیز یادشان‌ نیست‌ که‌ نه‌ صدایی‌ نه‌ چیزی‌، اینقدر انفجار شدید بود و سریع‌ بود. دیواری‌ که‌ آن‌ سمت‌ سالن‌ بود، دیوار مدرسه‌ بود، دبستان‌ بود دیواری‌ بود کهنه‌ و فرسوده‌، آن‌ طرف‌ ریخت‌. این‌ طرف‌، هم‌ که‌ طرف‌ صحن‌ حزب‌ بود، چند تا پنجره‌ بود که‌ در و پنجره‌ و چند تا شیشه‌، همه‌، بیرون‌ افتاد. سقف‌، هم‌ خراب‌ آمد روی‌ سر جمعیت‌، من‌  ردیف‌ سوم‌، دم‌ در نشسته‌ بودم‌. منتهی‌، نزدیک‌ گوشه مجلس‌ و یک‌ مرتبه‌ وقتی‌ به‌ خود آمدم‌، متوجه‌ شدم‌ که‌ زیر صندلی‌ افتادم‌. یکی‌ پرسید که‌ شما بیهوش‌ شده‌ بودی‌؟ گفتم‌ نه‌، من‌ بیهوش‌ نشدم‌. صندلیهای این جلسه آهنی‌ بود و سقف‌ روی‌ ما پرس‌ نشده‌ بود، روی صندلی‌ قرار گرفته‌ بود و با ما فاصله‌ داشت‌. منتهی‌، در اولین‌ برخورد پیشانی‌ من‌طوری‌ شکسته‌ بود که گوش‌ تا گوش‌ من‌ مثل‌ فواره‌ خون‌ می‌ریخت‌. 

تا وقتی‌ که‌ ما امید به‌ نجات‌ نداشتیم‌، یعنی‌ آن‌ طرفی‌ بودیم‌، فضا، فضای‌ تاریک‌ و ظلمانی‌ بود، خون‌ بود و خاک‌ بود و ظلمت‌ بود. بعد من‌ یک‌ دفعه‌ متوجه‌ شدم‌ که‌ مثل‌ پراژکتور نوری‌ به‌ طرف‌ تریبون‌ انداخته‌اند که‌ بعد من‌ از بچه‌ها بی‌اختیار پرسیدم‌ که‌ این‌ از کجا به‌ آنجا نور انداخته‌ بودند. مسخره‌ کردند. گفتند حواس‌ او پرت‌ است‌. اما آن زیر که‌ بودیم‌، من‌ این‌ جهت‌ را دیدم‌ و خیلی‌، هم‌ بعد که‌ بچه‌های‌ [حزب] گفتند که‌ آقا! برقها قطع‌ شده‌ است‌ و نور کجا بوده‌ است‌، ولی‌ من‌ این‌ را طوری‌ دیدم‌ که‌ الان‌، خودم‌ را هر چه‌ می‌خواهم‌ تکذیب‌ کنم‌ که‌ همچنین‌ چیزی‌ نبوده‌ است‌، نمی‌توانم‌ تکذیب‌ کنم‌؛ آنجا نورانی‌ بود و نور افتاده‌ بود. این‌ تا وقتی‌ بود که‌ ما آن‌ طرفی‌ بودیم‌ و داشتیم‌ می‌رفتیم‌ که‌ خاک‌ و خون‌ و ظلمت‌ و این‌ نورانیت‌ هم‌ بود، از وقتی‌ که‌ امید به‌ نجات‌ پیدا کردیم‌، این‌ روزنه‌ پیدا شد، دیگر همه‌اش‌ خاک‌ و خون‌ و ظلمت‌ بود که‌ بعد ما را به‌ بیمارستان‌ بردند.

آقای‌ شمس‌الدین حسینی‌ نائینی گفت بوی‌ عطر می‌آید، تو هم‌ می‌فهمی‌؟ گفتم‌ نه‌، من‌ بویی‌ نمی‌فهمم‌. گفت پس‌ تو شهید نمی‌شوی‌، برو منزل‌ ما، سلام‌ من را به‌ بچه‌ها برسان‌ و بگو که‌ وصیت‌نامه من‌ توی‌ طاقچه‌ است‌. بردارند و به‌ آن‌ عمل‌ کنند.»


۱۴۰۳/۱۱/۱۹

اخبار مرتبط