به گزارش نما به نقل از تسنیم، به مناسبت بزرگداشت خدمات بىبدیل آیتالله مشکینى، همایشى در شهر قم برگزار شد. دستاندرکاران این همایش دیدارى با مقام معظم رهبرى داشتند تا ایشان به ابعادى از شخصیت مرحوم آیتالله مشکینى اشاراتى داشته باشند. «شخصیت بى بدیل» از جمله تعابیر بلندى بود که رهبر فرزانه انقلاب درباره آیتالله مشکینىاستفاده کردند.
شاید بخشى از بىبدیل بودن آیتالله مشکینى درباره جامعیت شخصیت جامع ایشان باشد که شخصیتى مبارز و انقلابى، استاد مسلم اخلاق، مفسر قرآن، فقیه زمانشناس و ولایتمدار بود. در این نوشتار به بخشهایى از شخصیت این شاگرد امام و همراه رهبرى خواهیم پرداخت.
آیتالله على اکبر فیض معروف به مشکینى در سال 1300 هجرى شمسى در روستایى از توابع بلوک مشکینشهر و در میان خانوادهاى متدین و اهل علم چشم به جهان گشود. پدرش مردى مومن و عالم بود و در روستاى آلنّى زندگى سادهاى داشت. او در کسوت روحانیت به تحصیل علم و رتق و فتق امور مردم مىپرداخت.
آیتالله مشکینى هنگامى که همراه با پدر در نجف اشرف مقیم بود، به مکتبخانه رفت. هنوز بیش از دو سال از اقامت خانواده آیتالله مشکینى در نجف نگذشته بود که مادرش چشم از جهان فروبست. آیتالله مشکینى به همراه پدر به وطن بازگشت و مقدارى از مقدمات علوم دینى را نزد پدر فرا گرفت. وى پس از مدتى پدر را نیز از دست داد. خود مىگوید: «پس از فوت پدرم ما یتیم بودیم و هیچچیز نداشتیم.»
ایشان با وجود سختى و مرارت و فقر، عزم سفر کرد و راهى حوزه علمیه اردبیل شد و پس از اندکى به فکر مهاجرت افتاد. ایشان درباره سالهاى سخت دوران یتیمى خویش مىگوید: «با وجود همه سختىها و نبود امکانات، چیزى که ما را امیدوار کرده بود؛ توکل به خدا و ایمان به راهى بود که در آن پاى نهاده بودیم. هر چند در این غربت و تنهایى سایه پدر و مادر نبوده لکن همواره خدا بود و باور این حضور، ما را از یاس و ناامیدى نجات مىداد.»
وى براى تحصیل علوم دینى به شهرستان اردبیل سفر کرد و مقدارى از صرف و نحو را در آنجا فرا گرفت. سپس در معیّت عالم بزرگوارى که از زخمیان حادثه مسجد گوهرشاد مشهد در زمان رضاخان بود، به شهر قم آمد و در آن دیار به تحصیل علوم دینى پرداخت.
ایشان درباره سفارش پدرش براى تحصیل علم مىگوید: «پدرم در آخرین لحظات عمرش تنها سفارشى که براى من کرد این بود که فرمود: پسرم! در روز قیامت به پیش من رو سیاه مىآیى اگر احکام و عقاید و تفسیر را فرا نگرفته باشى.»
شمهاى از مبارزات آیتالله مشکینى
اینجانب چندین بار در زندان ساواک قم و شهربانى زندانى شدم و در پى جلسات مخفى که مرتبا در قم و بهمنظور تبادل نظر در زمینه به اجراگذاردن منویات یا دستوران امام امت انجام مىشد، تحت تعقیب قرار گرفته و قریب چهار ماه در تهران متوارى شدم و با اسم مستعارى با دوستان تماس داشتم.
لکن اغلب دوستان همرزمم دستگیر و به زندان قصر و اوین رهسپار شدند. در ایام متوارى چندینبار از طرف مرحوم آیتالله طالقانى که ایشان نیز زندانى بودند پیام رسید که علنى شو تا دستگیرت کنند چه آنکه زندان بهتر از آن حال است و اغلب دوستان و جوانان مسؤول و متعهد را در زندان حداقل از دور زیارت مىکنى، لکن من برحسب علاقه شدیدى که به مطالعه و تألیف داشتم و مىترسیدم در زندان وسایل کارم فراهم نشود، علنى نشدم و بدینمنظور در ایام متوارى و تبعید موفق به تألیف چندین کتاب شده و بالجمله پس از چهار ماه ایران را جاى اقامت ندیده و روزى در ایستگاه قطار حاضر شده و بهقصد خرمشهر و سپس عراق سوار قطار شدم.
یکى از برادران روحانى که مطلع از وضع من بود آن روز من را بدرقه کرده و از وضع من که چندین ماه از بچههایم اطلاع نداشتم و به سفر خارج عازم، متأثر شده اشکش جارى شد لکن من چندان متأثر نبودم چه آنکه از دنیاى بىمهر و پر عناد جز اینرا سراغ و توقع نداشتم. به هر حال در نجف اشرف قریب هفت ماه توقف کرده از ابحاث عدهاى از مراجع و درس امام امت دام ظله بهرهمند شدم. ضعف مزاج و هواى گرم نجف اجازه ماندن نداد. ناگزیر به قم برگشته در روز اول که برخى از رفقا به ملاقاتم آمده بودند، از طرف ساواک جلب شدم.
از من التزام گرفتند باید در مدت 48 ساعت از قم بیرون روى اگر خود رفتى انتخاب محل در اختیار تو و گرنه ما خواهیم فرستاد. فرداى آن روز بهسوى مشهد مقدس حرکت کرده و قریب 15 ماه در حوزه مشهد مشغول تدریس شدم و باز به حوزه قم برگشتم و در جلسات مخفیانه که کیفیت پخش و ابلاغ اوامر و سخنان امام مورد بررسى قرار مىگرفت، شرکت نمودم و مدتى بدینمنوال گذشت و در تنظیم اعلامیهها و نشریههایى که علیه رژیم دیکتاتور پهلوى صادر و پخش مىشد در عداد دوستان متعهد حوزه شرکت داشته و با امضا و غیره کمک مىکردم.
به هر حال پس از مدتى وجود این عده از روحانیان مسؤول و تعهد در حوزه علمیه براى دستگاه قابل تحمل نشد و حکم تبعیدى قریب 27 نفر از فضلا و مدرسین حوزه که طبق نظر ساواک عاملین تخریب و خرابکار معرفى مىشدند صادر شد.
من نیز محکوم به 3 سال تبعید شدم. تصادفاً در زمان صدور حکم من بهلحاظ تعطیلى تابستان چند صباحى به زادگاه اصلىام مشکینشهر سفر کرده و در خانه گلینى در روستاى خود به دیدار ارحام نائل بودم اما جوانکى وارد اتاق شد و گفت چند جملهاى در بیرون اطاق به شما عرض دارم. از اطاق بیرون آمدن همان و خود را در محاصره عدهاى ساواکى دیدن همان.
من را در لندرورى سوار کرده و با شتاب تمام به اردبیل آوردند در اطاق ساواک دو نفر سرباز نظامى با دستبند دور مرا گرفتند. رییس ساواک اجازه دستبند نداد ولى من را به دست آن دو سپرد که در ساواک قم تحویل دهند و قبض رسید بیاورند. بلافاصله در اوایل روز سوار ماشین کرده نزدیک نیمهشب در شهر قم پیاده کرده تحویل ساواک دادند. از آنجا به طرف شهربانى فرستاده شدم و پس از سؤالاتى برگه رسمى تبعیدى یعنى نامه عملم را بهدست چپم داده بطرف ماهان کرمان روانه نمودند و به شما چه بگویم مرا دست به دست فروختند و خریدند در مدت دو روز و یک شب پس از پیمودن 300 فرسنگ راه تحویل آخرین مشترى یعنى پاسگاه بخش ماهان دادند.
یکسال در آنجا تحت مراقبت بودم در آن محیط زمینه را مقتضى دیده و بنای اقامه نماز جمعه را نهادم. رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواک کرمان گزارش را به مرکز رسانید. روزى نزدیک غروب بود که به پاسگاه احضار شدم و همانجا سوار ماشینم کرده بهسوى کرمان و از آنجا بهسوى شهرستان گلپایگان روانه نمودند و بچهها در ماهان ماندند.
ناگفته نماند که در ماهان مشمول الطاف و محبت عده زیادى از روحانیان محترم کرمان و اطراف آن قرار گرفتم و حال هم از آنها تشکر دارم و بالجمله یک سال هم در گلپایگان تحت مراقبت شدیدتر از ماهان بودم. نماز جماعتم را تعطیل کردند، بناچار در خانهاى مشغول تدریس تفسیر قرآن براى معلمان و دبیران آن شهر شدم. ضمناً احسان و نیکیهایى که مرحوم حجت الاسلام و المسلمین محمدى گلپایگانى دربارهام نمودند فراموش نمىشود.
پس از یک سال دوباره محکوم به تغییر محل شدم و ناگهان ما را سوار ماشین کرده از اصفهان و قم و سپس مشهد مقدس به شهرستان کاشمر منتقل نمودند و یک سال هم در آنجا تحت مراقبت شدیدتر از قبلش قرار گرفتم. اینبار در هر مسجدى که چند روز شروع به نماز مىکردم بهسراغم آمده نمازم را تعطیل مىنمودند و حتى در گوشه مدرسهاى که توقف داشتم، اجازه نماز جماعت ندادند و گاهى در مدارس آنجا در تاریکى نماز جماعت مىخواندیم و چندینبار رییس شهربانى مرا تهدید نمود که عاقبت کارت وخیم خواهد بود.
ما هم حرفش را از گوشى به گوش دیگر تحویل داده مشغول کار بودیم و اگر چنانچه مورد عنایت برخى از علما آنجا قرار نگرفتم مشمول محبت و الطاف خالصانه طلاب محترم و مردم شریف آن سامان شدم و در تمام این دوران زمینه قیام را در روحیه مردم بهواسطه اظهار محبتى که از آنها نسبت به یک طلبه قم صادر مىشد امیدوارکننده مىدیدم و بالاخره پس از تمام شدن مدت تبعیدى رسماً در میدان مبارزه افتادیم و تا زمان پیروزى انقلاب ما نیز هماره اوقات با جنگ و گریز و نبرد سرد و گرم و مبادله آتش میان مسلسل و تفنگ با کاغذ و قلم در میدان قم و پس از آن در همه شهرستانها با سایر رزمندگان راه اسلام علیه کفر در حد قدرت خویش شرکت کردیم تا آنگاه که الطاف حق شامل حال ایرانیان شد و رهبرى پیامبرگونه امام امت آنها را از ذلت و اسارت ابر قدرتها نجات داد و انقلاب پیروز شد.
گوشهاى از نصایح اخلاقى آیتالله مشکینى
* درسى بخوانید که ملکوت را ببینید! علمى را بطلبید که به دل، نور است. طلبهاى که لقمه حرام در معده او وارد شود و یا بفهمد مشتبه است و بگیرد و بخورد، هیچگاه نمىتواند مقامى را حیازت کند. اینجا جایگاه کمال و علم است و راهى است که خدا اینگونه انتخاب کرده است. هر کس غیر از اینرا مىخواهد، بگذرد و بهدنبال کارهاى دنیوى برود.
* بسیار مقتضى است مسلمین جهان اعم از روحانیین محترم و فرهنگیان کرام و طبقات اصناف و کارگران متدین، همگى به نوبه خود قدمى در راه حفظ و تبلیغ دین خویش، بردارند. هر فردى از مسلمانها آنچه را از احکام الهى فرا گرفته، واجب اکید است در موقع مقتضى به افراد غیر مطلع، ابلاغ کند و این تکلیف خطیر، به نام مسأله ارشاد جاهل نامیده مىشود.
* چه خوب است منابر گویندگان، جُنگى باشد مملو از احکام الهى و مسائل اصول دین و فروع آن و بحثهاى اخلاقى و پندهاى تنبیهى و سرگذشت انبیا و اوصیا و شواهد علمى و استدلالى و مثالهاى زنده و روشن و ترساندن مردم از عذاب الهى و تطمیع به رحمت ایزدى و بالاخره باغى پر از میوههاى گوناگون و موزهاى مملو از اجناس پرقیمت.
* انسان عاقل، کمالات خود را مىسنجد و همانند آنکه وزن بدن خویش را مىفهمد، مقدار عقل و معلومات خود را نیز تشخیص مىدهد و از حدود خود تجاوز نمىکند... و ابدا در این مقام نیست که خود را در میزان، بیشتر از واقعیت ثابت، ارائه دهد یا بیشتر از حد واقعى، براى خویش ارزش قائل شود. کسىکه مىخواهد متصدى منصب وعظ شده و هدایت عدهاى را بهعهده بگیرد، باید بهره وافى از اصول و فروع و علوم ادبیات و تفسیر و اخبار و سیره پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله و سایر پیغمبران و ائمه معصومین علیهمالسلام و عدهاى دیگر از علوم مربوط را داشته باشد؛ و لازمتر از همه اینکه باید تا حدودى در اخلاقیات و کمالات نفسانى و تصفیه روح و باطن، تجربه دیده... و جمال انسانیت را از آلایش صفات زشت و ناپسند، پاکیزه و منزه نماید، آنگاه به اصلاح دیگران بپردازد.
اگر طلاب محترم و عالم روحانى در شبانه روز، پنجاه و یک رکعت نماز نخوانند و به هفده رکعت قناعت کنند، پس این مستحبات و نوافلى که تا امروز در کتابها نوشته شده، براى چیست و چه کسى باید به آنها عمل کند؟!
* توصیه به رعایت اخلاص در نماز مىکنم؛ از اول تا آخر نماز بکوشید که توجهتان به خدا باشد و هرچه که مىتوانید نماز را کامل کنید تا روحتان سیراب شود.
* انسان موجود مرکبى از ساعات، ایام، شهور و سنوات است. هر ساعتى که مىگذرد یک مقدار از وجودش کم مىشود، مانند یک بطرى پر از مایع است که قطره قطره از او کاسته مىگردد و هر قطرهاى که از او بریزد، همان اندازه از مایع کم مىشود. بنابراین اگر مىخواهید افتخار سربازى امام زمانعلیهالسلام را پیدا کنید و یک روزى شیخ مفید و شیخ طوسى شوید، از حالا باید بفهمید وقتتان چیست و در این زمینه سه نکته را مهم شمرده و لحاظ کنید.
اول: هدف، اینکه براى چه آمدهایم و هدف چیست؟
دوم: حرکت بهسوى هدف و کوشش براى رسیدن به آن.
سوم: تهیه شرایط وصول به هدف.