نسخه چاپی

شهیدی كه برای رسیدن به عملیات اردوی تیم ملی فوتبال را رها كرد

عکس خبري -شهيدي که براي رسيدن به عمليات اردوي تيم ملي فوتبال را رها کرد

شهید سیدعلی‌اصغر ربیع‌نتاج می‌گوید: ورزشكاری كه پایش با زمین فوتبال بیشتر از مسجد آشنا باشد، ورزشكاری كه با توپ بیشتر از قرآن آشنا باشد، زندگی را باخته است.

به گزارش نما به نقل از فارس از شهرستان فریدونکنار، پای صحبت‎های رزمندگان و خانواده‎های شهدا که می‌نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی بیان می‌کنند که می‎توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می‌توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند.

خبرگزاری فارس در استان مازندران پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده شهدا نشسته و بدون دخل و تصرف در متن، بیانات ارزشمند خانواده‌های معظم شهدا را در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار داده است که در ذیل بخش دیگری از این خاطرات از نظرتان می‌گذرد.

شهید سیدمرتضی آوینی در جست‌وجوی زندگی شهید سیدعلی‌اصغر ربیع‌نتاج از شهدای شهرستان فریدونکنار چنین می‌گوید: شب گذشته عملیات نصر هشت در منطقه عمومی ‌ماووت آغاز شده است، از یک نظر، غلبه بر موانع طبیعی مسیر شاید از نفس عملیات دشوارتر باشد، با چشم ظاهر، طبیعت سرسخت منطقه کردستان عراق، رودخانه‌های پرآب، قله‌های بلند و صخره‌های سخت، بیشتر از ارتش فریب‌خورده عراق با ما دشمنی می‌ورزند.

سربازان دشمن که در پس سپری ظاهراً نفوذناپذیر از موانع طبیعی و غیرطبیعی پناه گرفته‌اند، غالباً خیلی زود در برابر غُرش رعدآسای تکبیر لشکریان حق دل می‌بازند و تسلیم می‌شوند، آنها بیشتر از خویش به موانعی که در سر راه ما وجود دارد امیدوارند و در چنین شراطی، دشوارترین مرحله کار ما عبور از موانع است.

ولکن ما هرگز طبیعت را دشمن خویش نمی‌پنداریم، طبیعت در اصل خلقت الهی خویش با ما متحد است و این‌چنین، با سپاه حق دشمنی نمی‌ورزد که هیچ، همواره به یاری می‌شتابد، اگر از رزمندگان اسلام باز پرسی، از این نشانه‌ها بسیار دارند، ابرهایی که ما را از چشم دشمن پنهان داشته‌اند، بادهایی که همچون سپاه رعب به قلب لرزان دشمن هجوم برده‌اند، آتش‌هایی که بر ما گلستان شده‌اند و قس علی هذا ... ابر و باد و آب و آتش و خاک همه جنود حق هستند و چگونه ممکن است که جنود حق در برابر تحقق اراده او بایستند؟

بر بلندای ارتفاعات صعب‌العبور منطقه ماووت، یگان‌های رزمی، مهندسی، جهاد سازندگی برای احداث جاده، سخت با صخره‌های سخت در افتاده‌اند، مدعی باز می‌پرسد که اگر طبیعت با شما همراه بود، این‌ چنین در برابر تیغه‌های آهنین بولدوزر و اراده سخت‌تر از فولاد رانندگانش استقامت نمی‌ورزید.

جواب روشن است، استادی که می‌خواهد شاگردان خویش را برای رودررویی با دشواری‌ها تربیت کند، چه می‌کند؟ آیا آنها را به خوب خفتن و خوب خوردن دعوت می‌کند و یا خیر، همچون آفریدگار متعال، شب‌زنده‌داری و روزه گرفتن را بر آنان مقرر می‌کند؟ کدام یک؟ تاریخ هشت ساله دفاع مقدس ما شاهدی صادق است بر این حقیقت که چگونه خداوند بزرگ ما را در کشاکش شدائد و دشواری‌ها و رویارویی با موانعی به ظاهر نفوذناپذیر، تا آن‌جا پرورده است که بتوانیم رسالت بسیار سنگین علمداری قیام را در سراسر جهان قبول کنیم.

کار احداث جاده باید تا قله بلند «گرده‌رش» ادامه یابد، اما تا آن زمان کار دشوار انتقال مجروحین با شیوه‌های بسیار زیبایی انجام می‌گیرد که محصول تجربه‌ای هفت‌ ساله و موید الهامات غیبی است، اگر این تأیید از عالم امر وجود نداشت، پای لنگ تجربه هرگز نمی‌توانست راهی آن‌چنان صعب را به تنهایی طی کند، مجروحین را که غالباً زخم‌هایی سبک برداشته‌اند، با قاطر به محل فرود هلی‌کوپترهای هوانیروز می‌رسانند و از آن‌جا به پشت خط انتقال می‌دهند.

در شیوه‌های کلاسیک جنگ هرگز مرسوم نیست که عملیات در منطقه‌ای که عبور نیروهای زرهی اماکن ندارد انجام شود، پارتیزان‌ها از همین نقطه ضعف است که سود می‌جویند و دشمن را در مناطق کوهستانی مورد هجوم قرار می‌دهند، ما نیز اگر فرض وجود یگان‌های رزمی‌ ـ مهندسی بسیار ورزیده و از جان گذشته جهاد سازندگی و سپاه پاسداران نبود، هرگز نمی‌توانستیم دامنه عملیات‌های گسترده را تا مناطق کوهستانی غرب و شمال غرب وسعت دهیم.

آن مرد رشید، بولدوزرچی خوزستانی، خوب می‌دانست که جان خویش را وقف چه کار ارزشمندی کرده است و می‌گفت بزرگ‌ترین خدمت را به نیروهای اسلام در آن دیدم که برایشان جاده بسازم و خاکریز بزنم، اما به هر تقدیر ما وسیله‌ایم، ما در این کوه‌ها با این امید پشت دستگاه‌ها می‌نشینیم که خداوند کمک‌مان کند، وقتی جاده نباشد، کار دلاوران هوانیروز آن‌چنان که می‌بینید دشوارتر می‌شود، اما چه باک! لذیذ‌ترین لذایذ در قبول سختی برای رضای خداست.

در آن لحظات که می‌خواستیم به قصد خطوط مقدم عملیات سوار هلی‌کوپتر شویم، ناگاه به یاد آن سید عارف دریا دل‌مان شهید اصغر ربیع‌نتاج افتادیم که 6 ماه قبل در همین جا با او آشنا شده بودیم، روز دوم عملیات کربلای 10 بود، سیلاب، پل موقتی را که یگان‌های مهندسی ستاد حمزه بر رودخانه چومان زده بودند با خود برده و کار هوانیروز دو‌چندان شده بود.

نسیم باد از بوستان‌های تجری من تحت‌هاالانهار وزیدن گرفت و نغمه خوش غزلی که از آسمان سینه آن دلاور شهید، سید علی‌اصغر ربیع‌نتاج، نزول می‌یافت، فضای خاطره را پر کرد، شهید ربیع‌نتاج از لشکر دریادل مازندران و اهل فریدونکنار بود.

دریا، دل اوست، وسیع و عمیق که باد عشق در آن، امواج اشتیاق برمی‌انگیزند، دریا شور است به شوری اشک، اشکی که شوره‌زار دل را می‌شوید و آن را مستعد باروری می‌سازد و «من الماء کل شی حی» دریا منشأ حیات است و این صفت را از قِبَلِ شهید دارد.

پدر شهید ربیع‌نتاج، کشاورزی شالیکار و بسیجی است، آری این‌چنین باید گفت: شالیکار و بسیجی و رسم مردانگی همین است که آن نائب ولی اعظم فرمود: «ملت ما باید همه نظامی باشند» و بعد از آن فراتر، سخن از بسیجیان جهان اسلام گفت، پدر شهید بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندش نماز شکر می‌خواند و برادرش پوتین‌های او را می‌پوشد، یعنی که ادامه راه تو برعهده من است.

شهید ربیع‌نتاج اگر چه تلمیذ الهیات بود و خاک ذوقش نیز بارور شعر، اما توانسته بود که این همه را با ورزش جمع آورد و حق این است که اهل ورزش نجم این سخن حکیمانه او را بر تارک همه ورزشگاه‌ها بیاویزند که «ورزشکاری که با توپ بیشتر از قرآن آشنا باشد، زندگی را باخته است.»

مصلای نماز جمعه فریدونکنار همواره در هوای آزاد تکبیرهای بلند و حماسه دریایی اشعار رزمی ‌او نفس می‌کشید، اما اکنون نه‌تنها هنوز طنین دلنشین صدای مهربان او را گم نکرده است بلکه در پیوند با روح بلند او به عرش آویخته و مرتبه‌ای علوی یافته است.

سایه عنایت شهید سیدعلی‌اصغر ربیع‌نتاج، اکنون پناه امنی است که محبان و پیوستگان او را از آتش دور می‌دارد و این معنای شفاعت شهید است، آن روز که همه پیوندها جز پیوند محبت گسیخته می‌شود، خوشا به حال بچه‌های گروه کوثر و بچه‌های پایگاه مقاومت شهدای گمنام؛ محبت راستین آنان به شهید عزیزشان، رشته شفاعت است.

وقتی از سفر خیال به عالم واقع باز گشتیم، هلی‌کوپتر به مقصد رسیده بود، لهجه‌های شیرین شمالی نشان می‌داد که رزمندگان از کجا آمده‌اند؛ از حاشیه دریا، دریایی وسیع و عمیق با امواج بلند که به مسئول تبلیغات گردان می‌گفت: ما آمده‌ایم تا راه انبیا و شهدا را استمرار بخشیم.

* شعری از شهید ربیع‌نتاج

دل گرفتن از منال و منزل و بستر خوش است
عزم میدان کردن و لبیک بر رهبر خوش است

های و هوی زندگانی را فروختن دل گرفتن
هم رکاب کاروان عشق در سنگر خوش است

زیر نور اختران تنها به پاس شب نشستن
انس با تیر و تفنگ و تسبیح داور خوش است

زیر خط سرخ آتش در دل شب حمله کردن
در میان دود آتش گاه کر و فر خوش است

در دل میدان مین و نور چون روز منور
زیر آتش خیز رفتن در دل معبر خوش است

در میان انفجار و غرش تیر و گلوله
صف به صف سنگر به سنگر حمله بر کافر خوش است

در طلوع و صبح حمله با تمام دوستان
کندن سنگر برای تثبیت محور خوش است

با سپاه کربلا آزاد کردن کربلا را
بوسه بر قبر حسین با دیدگاه تر خوش است

* رها کردن اردوی تیم ملی

در بخشی از کتاب خاطرات این شهید به خاطره‌‌ای از وی، اینچنین اشاره شده است: او برای مدتی در تیم فوتبال دانشجویان دانشگاه تهران بازی می‌کرد و به‌خاطر بازی تکنیکی‌اش به اردوی تیم ملی دانشجویان کشور دعوت شد و قرار شد به همراه این تیم به خارج از کشور اعزام شود، اما در این هنگام برای او پیغامی رسید: «سید! عملیات نزدیک است خودت را به جبهه برسان.»

دانشجوی الهیات، اردوی تیم ملی را رها و به سوی هفت‌تپه ـ مقر لشکر ویژه 25 کربلا ـ حرکت کرد، همه تعجب کرده بودند که چرا سید از اردوی تیم ملی به جبهه آمده است، یکی گفت: «سید! تو آبروی شهرمان بودی، چرا این کار را کردی؟» خندید و گفت: «از اردوی تیم ملی به جبهه آمدم، تا شرف شهر شما باشم.»

به گزارش فارس، شهید سیدعلی‌اصغر ربیع‌نتاج فرزند سید عباس در 25 آبان ماه 1343 در شهرستان فریدونکنار دیده به جهان گشود؛ دانشجوی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران بود و همچنین عضو تیم ملی فوتبال دانشجویان که با اعزام به جبهه در 3 اردیبهشت ماه 1366 از لشکر ویژه 25 کربلا در عملیات کربلای 10 شرکت کرد که سرانجام در منطقه ماووت به شهادت رسید.

* فرازی از وصیت‌نامه شهید ربیع‌نتاج

وصیت‌ها و سفارشات شهیدان در اجتماع ما کم نیستند، ولی کو گوش شنوا؟! به‌ یادگار گذاشتن وصیت بر انسان‌هایی که بزرگان ما را فراموش کردند؟

درد ما این است که جای این شهیدان را کسی نمی‌تواند پر کند خوبان و دلسوزان انقلاب می‌روند، انسان‌های ناخالص به‌جا می‌مانند، کسانی که یک‌تنه در مقابل یک گردان ایستادند و حتی دیده شده با سرنیزه ایستادند و مقاومت کردند و تشنگی کشیدند اما مقاومت کردند برای شما مردم پشت جبهه و مردم شهرها اما واقعاً جای تعجب است هزاران شایعه و تهمت و دروغ بر علیه همین انسان‌های پاک و بسیجی‌ها درست کردند که آنان برای پول یا چیز دیگر به جبهه می‌روند و دین و تقوی و ایمان از یادشان رفته، اصلاً با خود نمی گفتید اگر اینان هم نروند تکلیف مرزها و حفاظت کشور چه می‌شود؟

اینان انسان‌هایی بودند که قدر آنها را کسی نشناخت و حیف بود با کسانی زندگانی می‌کردند که هم‌پرواز آنان نبودند، بعضی شب‌ها آنقدر به حال اینان می‌اندیشم که نه خوابم می‌گیرد و نه طاقت مطالعه را دارم، در یکی از این شب‌ها برآمدم بر تربت شهیدان و گفتم این شعر را: «آمدم بر تربتت تا کوله سنگین‌تر کنم؛ عهد محکم‌تر کنم خون‌نامه رنگین‌تر کنم»

برادران! باید آن کسی که همه چیز را رها کرده زن، فرزند و مال و به جبهه آمده و با کسی که امروز و فردا می‌کند و در برابر خود مانع و مشکلات خانوادگی را ظاهر می‌بینند و عزم جبهه نمی‌کند، فرق داشته باشد، مگر نه اینکه عاشق با خون سخن می‌گوید و با خون پیام می‌دهد.

نمی‌دانم چرا از جهاد واهمه دارند؟ اشاره می‌کنم به دوستان ورزشکار!‌ «ورزشکاری که پایش با زمین فوتبال بیشتر از مسجد آشنا باشد، ورزشکاری که با توپ بیشتر از قرآن آشنا باشد، زندگی را باخته است.»

بعضی مداحان را می‌بینم که به صرف خوب بودن صدا آنان بزرگ شدند و فقط می‌خواهند مردم را بگریانند چند تا کلک هم قاطی شد، عیبی ندارد.

بگوئید به مردم که ما باید خونین زندگی کنیم، چون وارث خون شهیدانیم و ما امروز باید دست و پا بزنیم تا دیگران نروند و باید خود قربانی شویم تا آیندگان نشوند.

به‌خدا اگر مسئله سقوط اسلام نبود پیروزی در جنگ فعلی معنا نداشت، اگر جنگ موقعیت اسلام را برای ما متزلزل نمی‌کرد دیگر پیروزی بر صدام معنی نداشت و الّا مسلمان بمیرد، کربلا باز نشود ولی اسلام بماند، قدس گرفتن مهم نیست، بودن اسلام مهم است و عشق به شهادت در این راه مطلوب.

۱۳۹۵/۲/۱۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...