نسخه چاپی

محصول حاكمیت دوم خردادی ها در دانشگاه

یك فعال اسبق دانشجویی گفت: یادم هست آن زمان آقای علی توكلی دانشجوی اقتصاد دانشگاه تهران كه جزو شورای شش نفره تحكیم بود آمد و در اهواز با شورای مركزی انجمن اسلامی دانشگاه اهواز جلسه گذاشت و گفت شما هیچ انتخاب خاصی ندارید و مجبورید كه به شرایط ما تمكین كنید و شما الان در موقعیت كیش هستید كه دارید مات می‌شوید چون من قبل از اینجا پیش استاندار بودم و هماهنگی‌های سیاسی استان را در بالاترین سطح انجام داده‌ام و شما در این چارچوب باید بازی كنید!

به گزارش نما به نقل از خبرنامه دانشجويان ايران، دوم خردادماه سال 76 را باید مبنای تغییر و تحولاتی عمده در فرآیند جنبش دانشجویی کشور دانست؛ فضای برآمده از اين رویداد امکانی را برای سربازکردن زخمهای چرکین به دمل نشسته دو دهه ای جريان هاي دگرانديش فراهم ساخته بود؛ سرعت و پیوستگی تنش های اجتماعی و سیاسی پی درپی در سال های پس از این رخداد، دقیقاً از همین امر تبعیت می کرد.


اما حال كه چند سالي از حاكميت دولتمردان دوم خردادي در دانشگاه هاي كشور گذشته دكتر معصومه ابتكار معاون رئيس جمهور اصلاح طلبان با حضور در يك برنامه تلويزيوني و با فراموش سپردن وقايع آن سال ها ضمن انتقاد نسبت به وضعيت جنبش دانشجويي در حال حاضر، دوران حاكميت دوم خرداد را بهترين و آزادانه ترين دوران براي فعاليت هاي دانشجويي دانسته و بيان مي كند: "متاسفانه امروز فضای دانشگاه های ما، فضای آماده برای آزادی اندیشه فضای تضارب آرا و دیدگاهای مختلف نیست… امروز آنقدر فعالیت جنبش دانشجویی پرهزینه شده است که یک مقدار فضا برای فعالیت جنبش دانشجویی، مخصوصاً اگر جنبش های مستقل و نقد کننده نهاد قدرت باشد، غبار آلود شده است. آقای خاتمی در دولت اصلاحات با دانشجویان نشست هایی زیادی داشتند که دانشجویان خیلی راحت ایشان را نقد می‌کردند و هیچ اتفاقی برای دانشجویان نمی افتاد!… به نظرم چیزی که دانشجویان از ما انتظار دارند این است که این مشکلات حل شود و فضای دانشگاه طوری شود که جنبش دانشجویی بتواند به راحتی فعالیت داشته باشد. امروز چرا انجمن های اسلامی اکثراً نمی توانند فعالیت داشته باشند؟ به این دلیل که شرایط را نقد کرده اند و مشکلات را مطرح کرده اند؟"


علي خضريان عضو اسبق شوراي مركزي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل در اين خصوص بيان مي دارد: از همان سال هاي ابتدايي دهه 20 كه جريان دانشجويي اسلام گرا مبارزات فكري خود را در مقابل جريان هاي دگرانديش سازماندهي كرده و براي مقابله با تفكرات و فعاليت هاي توده اي ها در درجه اول و البته بهايي ها در وهله بعد وارد صحنه مي شود. شاهد جرياني است كه جهت نفوذ به جريان هاي اسلام گرايي تلاش مي كند تا به بهانه اينكه مي بايست محيط و فضاي فعاليت هاي دانشجويي آزاد باشد حتي اسلام را در تقابل آزادي قرار داده و خواستار محدود شدن حد و حدود اسلامي در دانشگاه و فعاليت هاي دانشجويي مي شدند تا آنجا كه در اين برهه از تاريخ حتي با نام "انجمن اسلامي دانشجويان" به مشكل خورده و قصد داشتند نام انجمن اسلامي دانشجويان را به انجمن دانشجويان مسلمان تغيير دهند و در توجيه اين اقدام خود نيز بيان مي كردند اسلام باعث خواهد شد که فعالیت در دانشگاه محدود گردد و نمی توان اینگونه عمل کرد.


اين فعال سابق در انجمن اسلامي دانشجويان مي افزايد: واقعيت آن است كه اين اعتراف تاريخي اكثريت غريب به اتفاق جريان هاي دگرانديش دانشجويي است كه زمينه برخي انحرافات تاريخي را در آنها فراهم كرده است به طوري كه در يكي از نمونه هاي مهم آن از اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه دانشگاه ها محل جذب نيرو براي جنبش هاي مسلحانه بودند و يك تحول بسيار عميق كيفي در حركت هاي دانشجويي بوجود آمد. در این سال‌ها نفوذ جريان فكري متمايل به تفسير التقاطي ماركسيستي از اسلام- كه به لحاظ تئوريك و متدولوژي فاقد كمترين پشتوانه و سامان فكري بود، اما به دليل در پيش گرفتن رويكرد عمليات نظامي شبه‌چريكي در تهران و معدودي از شهرهاي ديگر، در ميان جنبش دانشجويي صاحب پايگاه و اتوريته گرديده بود- در دانشگاه ها نفوذ كرد و مهمترين استدلال اين دگرانديشان نيز محدوديت اسلام در مبارزه بود و دقيقاً براساس همين خطاي فكري در سال 54 و پس از تغيير ايدئولوژي «مجاهدين خلق» آن زمان، از اسلام التقاطي منافقانه به ماركسيسم علني و صريح، تغيير موضع داده و باعث انحراف بخشي از جواناني شد كه بي اغراق مي توان گفت تا امروز نيز ادامه دارد.


خضريان در همين خصوص مي افزايد: چنين رويكردي را نيز در سال هاي پس از انقلاب و در كشاكش مطالبه اسلامي سازي دانشگاه ها از سوي انجمن هاي اسلامي دانشجويان به وضوح مي توان ديد، به طوري كه جريان دگرانديش دانشگاه چه دانشجو و چه استاد تلاش مي‌كنند تا با طرح اين مسئله كه اسلام ظرفيت طرح همه جانبه علوم را دارا نمي باشد از انقلاب فرهنگي جلوگيري كنند. البته بايد اذعان داشت كه به دليل حاكم شدن فراگفتمان انقلاب اسلامي ايران و همچنين فضاي فكري سال هاي ابتدايي پس از پيروزي انقلاب، جريان دگرانديش با مخفي شدن در لايه هاي پنهان دانشگاه مترصد فرصتي مناسب جهت احياء مجدد خود در دانشگاه بودند.


اين فعال سابق دانشجويي در ادامه مي گويد: اينكه امروز نيز برخي قصد دارند تا كساني را كه در دوران حاكميت دوم خرداد ضمن سوء استفاده از عنوان انجمن اسلامي دانشجويان با برگزاري اردوهايي مشترك همراه با شرب خمر، هم خوابگي در كيسه خواب هاي مشترك، اذعان مستقيم به لا ديني، توهين به شعائر اسلامي و... مطلب امروز نيست، بلكه اين نفوذي ها از همان ابتداي تأسيس انجمن هاي اسلامي دانشجويان قصد داشتند تا با حذف پسوند اسلامي به دنبال اهداف ديگري باشند و گرنه در حال حاضر در اكثريت دانشگاه هاي كشور انجمن هاي اسلامي دانشجويان امروز حضور داشته و به فعاليت مشغولند و اينكه چرا اين خانم ابتكار اين دانشجويان و دفاتر انجمن هاي اسلامي را نمي بيند جاي تأمل دارد.


خضريان در ادامه با اشاره به سخنان مي افزايد: البته مي دانم چرا ايشان انجمن هاي اسلامي دانشجويان فعال در دانشگاه ها را ناديده انگاشته؛ چرا كه اساساً از نگاه ايشان انجمني وجود خارجي دارد كه طبق سخنان رضا حجتي عضو اسبق شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت و دبير وقت انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران در گفتگو با خبرگزاري ايسنا در سال 79 بيان گرديده: "(دفتر تحكيم وحدت) انديشه هاي امام(ره) را در قالب تفكرات خاتمي دنبال مي كند."، مي بايست نه تنها اسلام بلكه حتي ديدگاه هاي امام(ره) را محدود در يك قالب مشخص كرد و اين حكايت حقيقتي تلخ از روزگار انجمن هاي اسلامي آن روزگار بود كه به نظر مي رسد كنار رفتن حكميت اين جريان فكري از دانشگاه ها و رويكرد جديد جنبش دانشجويي در به نقادي كشيدن همه گفتمان هاي سياسي اعم از اصلاح طلب و اصولگرا مهمترين دليل ناديده گرفته شدن آنها از سوي كساني است كه عادت كرده اند تا در دانشگاه براي خود وجهه اي مقدس مآب درست كنند.


به گزارش « خبرنامه دانشجويان ايران » پرويز اميني دبير اسبق تشكيلات اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل در خصوص وضعيت انجمن هاي اسلامي دانشجويان در دوران دوم خرداد مي گويد: پس از دوم خرداد چپ های سابق دگرديسي‌اي به نام اصلاح‌طلبي پيدا مي‌كنند كه اين دگرديسي عيناً در تحكيم هم اتفاق مي‌افتد و دليلش هم چسبندگي بين تحكيم و آن جريان سياسي است. گزاره‌هاي اين چسبندگي هم روشن است. مثلاً همان زمان آقاي علوي تبار در نشست‌هاي تحكيم علناً مي‌گفت كه ما دو نوع روشنفكر داريم؛ یکی روشنفكر توليدي كه مولد فكر است و دومی روشنفكر توزيعي كه حلقه توزيع‌كننده فكر است و كاركرد تحكيم و مجموعه انجمن‌هاي اسلامي هم همین كاركرد و در واقع توزيع فكر است. بنابراين تا سال 77 هم با اين كه شرايط سياسي كشور تغيير كرده بود و چهره چپ های گذشته به تدريج داشت لايه‌هاي پنهان خود را كه نشانه‌هايي از تغيير در ايدئولوژي و فكر است بروز مي‌داد، تحكيم هم داشت تغییر می کرد و این تغییر را در خودش نشان مي‌داد. این تغییرات تدریجی بود حتی تحکیم شش ماه بعد از انتخابات دوم خرداد 76، سخنرانی 13 رجب منتظری را با دادن بیانیه ای محکوم کرد. شورای مرکزی تحکیم به طور مرتب با رهبری دیدار سالانه داشت تا چند سال بعد از دوم خرداد نیز ادامه داشت.


اميني با بيان اينكه اولين نقطه انحراف علني تحكيم در شهريور سال 77 بوده مي افزايد: در نشست سالانه در تبريز كه آقاي سحابي براي اولين بار به عنوان فردي از مجموعه ملی مذهبی ها در نشست تحكيم حاضر مي‌شود و سخنراني مي‌كند که آقای قمی مسئول وقت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها نیز در همین نشست از این مسئله گله کردند. يعني همان طور كه جريان اصلاح‌طلب و ملي مذهبي به تدريج در حوزه سياست و رسانه‌ها و مطبوعات به هم نزديك مي‌شوند، همين نزديكي ها در تحكيم هم ديده مي‌شود که این رگه انحراف همچنان که در جریان سیاسی مذکور موجب پدید آمدن کجی ها می شود، بعدها شفافیت و گستره بیشتری در تحکیم پیدا کرد که برخی از آنها تا همراهی با دولت آمریکا و دولت انگلیس مانند علی افشاری، اکبر عطری، سراج الدین میردامادی و... نیز پیش رفتند و جریان دانشجویی که نمادش 16 آذر و 13 آبان است، به وضعیتی از انحراف دچار می شود که اسباب و ابزار آمریکایی ها به عنوان قاتلان شهدای 16 آذر می‌شوند.


اين فعال سابق دانشجويي مي افزايد: بخشي از قدرت تحكيم در آن زمان سياسي است که به دليل پيروزي دوم خرداد رقم خورده است و بخشي از آن هم ناشي از در دست داشتن ابزارهاي قدرت مثل وزارت علوم و وزارت كشور است كه اينها مجموعه‌هاي پشتیبان و حمایت کننده دفتر تحكيم هستند. بنابراين از سال 76 كه دفتر تحكيم قدرت مي‌گيرد، شروع مي‌كند به يك‌دست كردن انجمن‌ها و همزمان قدرت سياسي در حاكميت مثل وزارت علوم و وزارت کشور و... نیز ابزارهايي مي‌شوند براي اين كار و مي‌آيند انجمن‌هاي ناراضي و مستقل را كه زير بليت دفتر تحكيم نمي‌روند مشخص مي‌كنند و اولين و مهم‌ترين معضل اينها نیز با انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي و شهيد چمران اهواز بود. به دليل اين كه صاحب سه حق رأي در نشست‌هاي سالانه تحكيم بود و این در مقایسه با دیگر انجمن های دیگر دانشگاه ها بالاترين حق رأي بود. يعني فقط دانشگاه تهران و شهيد چمران اهواز از بين حدود 50 دانشگاه، سه حق رأي داشتند. البته به جز انجمن اسلامی دانشگاه شهید چمران، انجمن های دانشگاه سمنان، زنجان و دانشگاه علوم پزشكي و بوعلي همدان هم وارد درگيري و مناقشه شدند و زیر بلیت دفتر تحکیم نمی رفتند ولي چالش اصلي اينها در دانشگاه چمران و علوم پزشكي اهواز بود كه نزديك به سه سال نیز طول كشيد.


اميني در خصوص عملكرد مسئولان دولت دوم خرداد در اين دوران مي گويد: متأسفانه در این مدت وزارت علوم و وزارت كشور نیز موتور پشتيبان تحكيمی ها بود، يعني هر جايي كه ما بوديم، شخص استاندار براي اين اقدام و تسويه حساب با ما پاي كار بود. مثلاً در استان خوزستان استاندار آن زمان آقاي خرم که بعدها نیز وزیر راه دولت آقای خاتمی شد، شخصاً وسط ميدان بود. یک جای دیگر نیز که دراین میان به تحکیم کمک می کرد انجمن مدرسين دانشگاه‌ها بود، جاي ديگر جهاد دانشگاهي بود و مجموعه اينها در پروژه يك‎دست كردن دفتر تحکیم وحدت و ایجاد تک صدایی آن نقش داشتند. من یک سال پس از ورودم به دانشگاه یعنی در سال 76 وارد انجمن دانشگاه شدم و سال 77 كه اين چالش‌ها اتفاق افتاد من عضو شوراي مركزي انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشكي اهواز و شهيد چمران بودم. یک اقدام بسیار شایع در این زمینه این بود که آدم مي‌فرستادند و برخورد فيزيكي مستقيم انجام مي‌دادند، مثلا در سال 77-76 در دانشگاه انتخاباتي برگزار شد كه آنها رأي نياوردند. بعد از این موضوع آمدند و تشكيلاتي به نام مجمع اسلامي دانشجويان درست كردند كه بيايد پايگاه آنها در دانشگاه چمران و علوم پزشكي اهواز باشد و بتوانند از اين طريق وارد انجمن شوند. بعد از اين وارد فاز فيزيكي مقابله با انجمن‌ها شدند.


وی در همین زمینه افزود: آمدند اطلاعيه دادند كه انجمن دانشگاه چمران و علوم پزشكي اهواز غيرقانوني است! اين كار اصلاً يك بدعتي بود كه تحكيم بتواند بگويد انجمن غيرقانوني است و اصلاً جزو چارچوب‌هاي تحكيم نيست، چون اين انجمن‌ها هستند كه به تحكيم هويت مي‌دهند نه تحکیم به انجمن ها. خلاصه شروع كار از لحاظ اجتماعی اول تشكيل مجمع اسلامي دانشجويان بود و در وهله دوم هم از فضاي اجتماعي به وجود آمده پس از دوم خرداد استفاده كردند و يكسري اعتراضات اجتماعي را عليه انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه سامان دادند. اينجا حتی يك عنصر سابقه‌دار و كهنه‌كار سياسي را به نام آقاي كيانوش راد وارد دانشگاه کردند كه بعداً نماينده اهواز و عضو كميسيون امنيت ملي در مجلس ششم شد. اين فرد در دانشگاه به فاميلي قديمي‌اش «كربلايي» معروف بود. نحوه حضورش هم بدین نحو بود که يك روز در سلف غذاخوری اعلام كردند كه غذا بوي نفت مي‌دهد، تجمعات دانشجويي عليه معاون دانشجويي وقت كه از عناصر نزديك به انجمن مدرسين بود ولي آدم نسبتاً مستقلي بود و براي اين پروژه زير بليت آنها نمي‌رفت برگزار شد و نهايتاً بركنار شد و آقاي كربلايي (کیانوش راد) جايگزين وی شد. تجمعات و اعتراضات صنفي هم نهايتاً به سمت انجمن اسلامي گسيل شد، چون آن زمان امور صنفي دانشجويان هم توسط انجمن‌ها پيگيري مي‌شد و شوراهاي صنفي مثل امروز نبود. فشار اجتماعي بر انجمن‌ها آغاز شد، استانداري و رئيس وقت دانشگاه هم دخيل بودند. برخوردها با انجمن شدت گرفت و حتی اجازه دعوت از سخنرانانمان نیز با مشكل روبه‌رو شد كه مهم‌ترين آنها سخنراني آقاي احمد توكلي بود كه به دليل عدم همكاري دانشگاه، در زمين چمن دانشگاه برگزار شد. بعداً نیروهای تحكيم مستقيماً با فشار استاندار وقت آقای احمد خرم وارد اهواز شدند.


پرويز اميني در ادامه بيان داشت: یادم هست آن زمان آقاي علي توكلي دانشجوي اقتصاد دانشگاه تهران كه جزو شوراي شش نفره تحكيم بود آمد و در اهواز با شوراي مركزي انجمن اسلامی دانشگاه اهواز جلسه گذاشت و گفت شما هيچ انتخاب خاصي نداريد و مجبوريد كه به شرايط ما تمكين كنيد و شما الان در موقعيت كيش هستيد كه داريد مات مي‌شويد چون من قبل از اينجا پيش استاندار بودم و هماهنگي‌هاي سياسي استان را در بالاترين سطح انجام داده‌ام و شما در اين چارچوب بايد بازي كنيد!


طی این مدت همواره يك هماوردي بين تحكيم و انجمن دانشگاه اهواز در اهواز و سراسر كشور شكل گرفته بود. يعني شايد برجسته‌ترين اخبار دانشجويي آن زمان درگيري اين دو جريان بود كه به طور گسترده در رسانه‌ها بازتاب داشت. ما در آن مقطع تحكيم را دعوت به مناظره كرديم كه در دانشگاه اهواز نيامدند و حاضر نشدند. در وهله بعد هم بسيج دانشجویی دانشگاه اميركبير جهت تبیین این موضوع برای افکار عمومی مناظره ای در تاریخ 17 خرداد 77 گذاشت که ما رفتيم آنجا كه باز هم نماينده‌شان نيامد ولي عناصرشان بویژه برخی از اعضای شورای مرکزی تحکیم از جمله هاشمی نسب را بين جمعيت فرستاده بودند. مثلاً يك نفر بود كه عضو شوراي عمومي تحكيم و شوراي مركزي تربيت معلم بود كه آمد و به عنوان پرسيدن سؤال مي‌خواست جلسه را به هم بريزد. آن جلسه 6 ساعت طول كشيد و درست در دانشگاه اميركبير كه پايگاه تحكيم بود انجمن اهواز به لحاظ توان استدلالي و قدرت سياسي خود، تحكيم را در زمان اوج قدرتش تحقیر كرد.


مجموعاً تحكيم به خاطر پايگاه اجتماعي انجمن اهواز و توانايي‌هاي سياسي و فكري آن نتوانست كار را يكسره كند. انجمن اسلامی اهواز برای یک دوره ده روزه اجتماعات وسیع دانشجویی در سطح دانشگاه شهید چمران و در یک یک دانشکده های آن داشت که تصاویر آنها فکر می کنم موجود باشد که جمعیت وسیعی را شامل می شد. پایگاه انجمن اسلامی اهواز قابل توجه بود مثلا در برخی از دعاهای کمیلی که هر هفته برگزار می کرد تا 800 نفر در آن شرکت می کردند. علاوه بر این حتي شورای عالي انقلاب فرهنگي آمد و بیانیه داد و حق را به انجمن اسلامی داد.


اما مسئولان دانشگاه با ناديده انگاشتن حق قانوني دانشجويان و با تشكيل يك هيأت سه نفره، نهایتا انتخابات برگزار شد و اعتراضاتي شد و بحث انجمن‌هاي قديم و جديد شكل گرفت. نقطه ابتدايي شكل‌گيري اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان مستقل نیز در اين بستر و از اهواز بود كه شكل گرفت. انجمن‌هايي كه معترض بودند از تحكيم به مجلس شكايت كردند و 10 نماينده از وزير علوم وقت آقای معین راجع به برخورد وزارت علوم با انجمن اهواز سؤال كردند و وزير رفت در جلسه كميسيون آموزش عالي و بعد هم رفت در كميسيون اصل نود و بعد هم در صحن مجلس محكوم شد و حكم محكوميت وزير الآن در كميسيون اصل نود موجود است. اتفاقاً عناصر كميسيون اصل نود هم متعلق به يك جريان نبودند مثلاً خانم فاطمه كروبي و مرحوم بهاءالدین ادب جزو اينها بود. علتش این بود که تحکیم و طیف وابسته به آن در دانشگاه اهواز و... فجايعي را به بار آوردند که واقعا جای دفاع نداشت. يك نمونه‌اش اين بود كه براي اينكه دانشجویان معترض را نسبت به مديريت دانشگاه و تصميم گرفته شده بترسانند، ليست وسيعي از افراد براي كميته انضباطی را در صحن علنی دانشگاه منتشر کردند. يعني شايد اولين كميته انضباطي‌هاي سياسي در آن دوره شكل گرفت. مثلاً ما در انجمن اهواز شش نفر، دو ترم تعليق شدند كه برخي فوق ليسانس قبول شده بودند كه با اين حركت دچار مشکل شدند. برخي درس‌شان تمام شده بود و حتي امتحان هم داده بودند ولي دو ترم تعليق شده بودند و همان‎طور که عرض کردم به اين هم كفايت نكردند و آمدند اسامي را علني كردند براي آبروريزي و فشار روانی بر دانشجویان. چون اسامي كميته انضباطي طبق قانون باید محرمانه باشد نه اینکه علنی اعلام شود. با این اقدام کثیف آمدند و حتی اسم خانم‌ها را در خوابگاه‌ها اعلام كردند كه اين افراد فردا بايد بيايند كميته انضباطي. حالا در منطقه‌اي مثل خوزستان كه تعصبات قومي در آن وجود دارد و شما بیایید و اسم خانم‌ها را مطرح كنيد چه اتفاقی می افتد؟ جامعه و عموم مردم از كميته انضباطي چه مي‌دانند؟ ذهن جامعه به سمت مسائل خاص و غيرسياسي مي‌رود. و حتي وقتي برخي‌ دانشجویان با فشار هم از ميدان بيرون نرفتند، با خانواده‌هاشان تماس گرفتند كه بچه شما رفته كميته انضباطي! تا بلکه با این ترفندها بتوانند کار را جمع کنند.


پرويز اميني در خصوص دلايل خروج تعدادي از انجمن هاي اسلامي دانشجويان در آن برهه مي گويد: قبلاً دو گزاره براي انجمن‌هاي درون تحكيم بود. يك گزاره اين بود كه بياييم تحكيم را از درون اصلاح كنيم كه اين موضع در آن زمان به ته خط رسيد و امكانش منتفي شد. بنابراين اين ذهنيت ايجاد شد كه انجمن‌هايي كه به مرامنامه انجمن‌ها معتقد هستند بيايند مجموعه تحكيم را از نو بسازند. ببينيد تحكيم يك هويت حقيقي دارد كه متكي به اشخاص نيست، بلكه شامل مرامنامه و اساسنامه است و تحكيمي كسي است كه به مرامنامه معتقد باشد و هر كس كه به مرامنامه معتقد نباشد، ولو اينكه در شوراي مركزي تحكيم باشد حضورش نامشروع است، چون با يك چهره نفاق وارد شده است، ديد ما اين است كه يك تحكيم حقيقي وجود دارد كه مجموعه‌ها هستند و يك تحكيم كاذب وجود دارد كه فقط به دليل پشتيباني‌هاي لجستيك و تشكيلاتي و سياسي امكان بروز و ظهور دارد ولي اصلاً به مرامنامه تحكيم معتقد نيست و باور ندارد. اولين جلسه‌اي كه بچه‌های انجمن‌های مخالف تحکیم يكديگر را ديدند در پارك لاله تهران بود. به تدريج جلسات ادواري گذاشته شد و اصل مجموعه پي‌ريزي شد. بعد هم نوشتن مرامنامه و اساسنامه و نهايتاً اعلام موجوديت رسمي در 13 آبان 78 كه از همان ابتدا با مقاومت وزارت علوم و شخص آقاي ظريفيان كه معاون دانشجويي وزير بود روبه‌رو شد. يك بدنه مخالفت در وزارت كشور بود و يك بدنه هم در وزارت علوم. آن زمان كه اعلام موجوديت کردیم بالاي 20 انجمن بودیم كه شاخص‌هايش نیز انجمن اهواز، شاهد، سمنان، همدان، علوم پزشكي قزوين و تربيت معلم تهران بود.


دبير اسبق تشكيلات اتحادیه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل در خصوص نحوه برخورد مديريت دوم خرداد با اتحاديه متبوع وي پس از تأسيس مي افزايد: در يك نمونه در سال 82 در مقابل وزارت علوم تجمعی اعتراض آمیز برگزار کرديم، مسئولین وقت وزارتخانه نیز برخورد تندي با دانشجویان كردند. بعد آقاي معين نامه‌اي به آقاي خاتمي نوشت كه درخواست كرد با دانشجویان برخورد امنيتي و قضایی بشود كه آن نامه موجود است و در آن زمان عین نامه مذکورمنتشر شد. این نامه واقعیت ذهنیت آنها درباره دانشجو، دانشگاه، آزادی، حق انتقاد و مخالفت و... را بازگو می کند. همین فرد یعنی معین کاندیدای جریان اصلاحات با راست گرا ترین و لیبرال ترین شعارها در سال 84 است و به همین دلیل این نامه به عنوان یک سند محکم می تواند مفسر دوره اصلاحات و حاملان اصلاح طلب آن باشد.


اين فعال سابق دانشجويي در پايان مي افزايد: فقط به یک نکته اکتفا می کنم. جریان دانشجویی باید بداند که نگاه احزاب و گروه‌های سیاسی به آنها از چپ گرفته تا راست از اصلاح طلب گرفته تا اصول گرا تا نهضت آزادی تا گروه انحرافی و دیگر گروه‌های اپوزسیون نگاه ابزاریِ ابزاریِ ابزاری است و در این تلقی تفاوتی بین آنها نیست. بین احزاب و گروه‌های سیاسی و جریان دانشجویی مرز واقعی وجود دارد. احزاب و گروه‌های سیاسی با هر نام و نشان و انگیزه ای به دنبال کسب قدرت هستند و در این راه زیر بار بسیاری از محافظه کاری ها در برابر آرمان ها می‌روند. اما کارویژه جریان دانشجویی، نقد قدرت بر اساس آرمان هاست. در واقع مسیر آنها از هم جداست.


بنابراین استقلال از آنها، قدم اول در ساخت و اثبات هویت مستقل دانشجویی است. این استقلال لوازمی دارد و تنها با نه گفتن به جریانات سیاسی تحقق پذیر نیست بلکه باید جریان دانشجویی از درون به مبانی فکری و سیاسی خود چنان عمق ببخشد که او را مَرد این میدان نماید.


تحلیل تاریخی جریان دانشجویی نشان می دهد که چسبندگی به گروههای سیاسی به دوگانه "انفعال" (تحکیم اواخر دهه شصت و اوایل دهه 70) و "انحراف" (تحکیم اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80) از یک سو و غلبه فضای "تک صدایی" در مجموعه های دانشجویی که طبیعتی متکثر دارند و در نتیجه آن "انشعابات تشکیلاتی و سیاسی" در آن‌ها از سوی دیگر منجر می شود. بنابراین مواجهه جنبش دانشجویی با گروه‌های سیاسی باید با "احتیاط کامل" و از موضعی "انتقادی" صورت گیرد.


به گزارش خبرنامه دانشجويان ايران در همين خصوص سيد نظام الدين موسوي فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه تهران و مسئول سياسي بسيج دانشجويي اين دانشگاه در دوران حاكميت دوم خرداد در خصوص مديريت دانشگاه در اين دوران مي گويد: سال 79 و 80 ديگر من به پايان دوره دانشجويي‌ام نزديك شدم و فضاي دانشجويي هم به سمت عدالت و مبارزه با فساد متمایل می شد اما همچنان فضای انحصارطلبي جريان چپ و دفتر تحكيم در دانشگاه‌ها ادامه داشت. فضاي سنگيني را ساخته بودند و مي‌گفتند بسيج دانشجويي نظامي است. حتي كاريكاتورهای اهانت آمیزی مي‌كشيدند. مجلس پنجم يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي، طرحي را راجع به قانوني كردن بسيج دانشجويي در دانشگاه‌ها تصويب كرد اما آنها موضع بسيار تندي گرفتند و روزنامه سلام هم ورود پيدا كرد و يك بار نیز در جلسه افطار تشكل‌هاي دانشجويي با آقاي معين، ايشان صریحاً به ما مي‌گفت شما نظامي هستيد و بايد بيرون از دانشگاه برويد! ما هم می گفتيم نظامي بايد اسلحه داشته باشد ولي ما كه دانشجو هستيم. ضمناً بسيج دانشجويي را امام دستور داده است. اما منطقی رفتار نمی کردند و برخوردشان كاملاً حذفي بود. یا مثلاً انجمن اسلامي مستقل را كه بدنه سابق دفتر تحكيم بودند، به بدترين وجه حذف كردند. جايي كه مي‌توانستند اينها را حذف مي‌كردند، جايي كه نمي‌توانستند، تشكل موازي مي‌زدند و بچه‌هاي جامعه اسلامي دانشجويان را هم خيلي اذيت كردند.

۱۳۹۱/۹/۱۹

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...