نسخه چاپی

نمایش كاسبان توقیف در سینما چگونه به پایان رسید؟

عکس خبري -نمايش کاسبان توقيف در سينما چگونه به پايان رسيد؟

سینمای ایران پر است از كسانی كه در عوض به خرج دادن استعداد یا بهره‌مندی از مهارت‌های فنی، سعی می‌كنند با همین جوسازی‌ها مطرح شوند. توقیفیون و كاسبان توقیف، درحقیقت دولبه یك قیچی هستند.

به گزارش نما،تا چند روز پیش آنچه درباره فیلم جدید داریوش مهرجویی در فضای مجازی توجهات را به خودش جلب کرده بود، کلیپ تبلیغاتی کوتاهی بود که در آن مثلاً مهرجویی از یک لیوان قهوه می‌نوشید اما مشخص بود که درون لیوان چیزی نیست.

کلی از کاربران این قضیه را دست گرفتند و شوخی‌های مختلفی با آن کردند اما چیزی نگذشت که «لامینور»، فیلمی که شاید در اکران نوروزی کمترین توجهات را به خودش جلب می‌کرد، به صدر اخبار آمد.

گفته شد که این فیلم از فهرست اکران نوروزی خط خورده، گفته شد که ممکن است داریوش مهرجویی با شنیدن این خبر حالش خراب شود یا حتی خدای ناکرده اتفاقی برای او بیفتد. یک ویدئوی اعتراضی از داریوش مهرجویی آمد که فضا را به‌شدت به هم ریخت.

پشت‌بند آن مهرجویی ویدئوی دیگری داد که اعتراف می‌کرد به او اطلاعات غلط داده‌اند و این بار واکنش‌دهندگان یک‌دستی که سری قبل، در حمایت از او سخن می‌گفتند، به دسته‌های مختلفی تقسیم شده و روبه‌روی هم قرار گرفتند. جامعه میان دو لبه یک قیچی شوم قرار گرفته؛ توقیفیون و کاسبان توقیف.

دو گروه لجوج و در عین حال منفعت‌طلب. یکی آنهایی که تنگ‌نظری دارند و یکی دیگر، بی‌هنرانی که از سیاست‌بازی‌های غیرصادقانه نان می‌خورند. در ادامه به شرح و تحلیل همین ماجرا از ابتدا تا به اینجای کار پرداخته‌ایم.

ناکوک کردن «لامینور» از کجا شروع شد؟

شورای صنفی نمایش دوم اسفند اسامی هفت فیلم اکران نوروزی را منتشر کرد و طی دوهفته پس از آن هرجا صحبت از متزلزل بودن این فهرست و امکان حذف برخی فیلم‌ها به‌میان می‌آمد، قاطعانه روی تصمیم خود می‌ایستاد و عنوان می‌کرد که مسئول انتخاب فیلم برای اکران سینما این شوراست.

گمانه‌زنی‌ها در رابطه با حذف یا اضافه برخی فیلم‌های این فهرست هم ذیل این تاکیدات غلط ارزیابی می‌شدند. از همان ایام مشخص بود که راه بعضی از این فیلم‌ها برای رسیدن به اکران سخت است، چه رسد به اکران نوروزی اما این شورا داشت خودش را صاحب حرف اول و آخر جا می‌انداخت و دلایل متعددی می‌توانست پشت این نوع اظهارنظرهای قاطعانه وجود داشته باشد.

نمایش کاسبان توقیف در سینما چگونه به پایان رسید؟

بخشی از قضیه دعوای نهادهای مختلف بر سر تولیت چنین امری بود، یعنی مهندسی اکران سینماها. به‌هرحال ابتدای کار دولت جدید است و هرکسی می‌خواهد میخ خودش را محکم بکوبد.

بخش دیگری از قضیه به تاثیرگذاری جنگ رسانه‌ای بر تصمیمات نهایی حوزه فرهنگ برمی‌گشت، در حوزه فرهنگ و به‌خصوص سینما وقتی زمزمه‌ای بیفتد که فلان فیلم ممکن است به مشکل توقیف و ممیزی بخورد، همین اتفاق در واقعیت هم می‌تواند رخ دهد. شورای صنفی نمایش به همین دلیل داشت جلوی هر زمزمه و گمانه‌زنی را می‌گرفت اما درنهایت آنچه خیلی‌ها حدس می‌زدند بشود، رخ داد.

فهرست اولیه فیلم‌های اکران نوروزی عبارت بود از: «موقعیت مهدی» به کارگردانی هادی حجازی‌فر، «روز صفر» ساخته سعید ملکان، «لامینور» به کارگردانی داریوش مهرجویی، «مرد بازنده» به کارگردانی محمدحسین مهدویان، «علف‌زار» به کارگردانی کاظم دانشی، «قدغن» به کارگردانی مجید مافی و «شادروان» به کارگردانی حسین نمازی.

«قدغن» فیلمی بود که تهیه‌کننده‌اش روزگاری نماد سینمای بفروش و خصوصی ایران به‌حساب می‌آمد، اما حالا سال‌هاست که به‌دلیل افتادن در دام یک‌سری درگیری‌های صنفی از گردونه حذف شده و در هر فصل از اکران با فیلم‌هایش مثل نخودی برخورد می‌شود. او سال قبل هم یک فیلم نوروزی داشت که با همین کارگردان یعنی مجید مافی ساخته بود و نام آن را کسی به یاد ندارد.

موقعیت مهدی و روز صفر هم طبیعتا نباید به مشکلی برمی‌خوردند، اما درمورد باقی فیلم‌ها نمی‌شد تمام احتمالات را به‌طور قطعی منتفی دانست. خصوصا علف‌زار فیلمی بود که درباره‌اش ترس از ایجاد سوءتفاهم‌ها و برخورد سطحی و غیرعمیق ناظران دولتی، مقداری در همه وجود داشت. آیا با وجود تمام اینها می‌شد مطمئن بود که ادعاهای محکم و بلاشک شورای صنفی نمایش کاملا درست هستند؟

به‌هرحال مدتی گذشت و در پانزدهم اسفندماه، حبیب ایل‌بیگی، معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی با اعلام اینکه فیلم‌های لامینور و علف‌زار مشکلی در پروانه نمایش ندارند و صرفا برای اکران نوروزی در نظر گرفته نشدند، گفت که «سگ‌بند» به کارگردانی مهران احمدی و تهیه‌کنندگی محمدحسین قاسمی و «گل به خودی» به کارگردانی احمد تجری و تهیه‌کنندگی علی قائم‌مقامی، در اکران نوروز جایگزین این فیلم‌ها می‌شوند.

بله! غیر از علف‌زار که حدس‌هایی درباره آن زده می‌شد،مورددیگری هم وجود داشت که می‌رفت تا جنجالی بزرگ ایجاد کند. لامینور فیلمی بود از پیشکسوت جاافتاده و محبوب سینمای ایران، داریوش مهرجویی و به تهیه‌کنندگی دستیارش ساخته‌شده بود؛ یکی از اساتید مجرب جنجال‌سازی در سینمای ما؛ رضا درمیشیان. اعلام شد که دلیل خط خوردن اسم فیلم مهرجویی از این فهرست تمام شدن مهلت پروانه نمایش آن و عدم تمدید مجددش بوده و درباره علف‌زار هم بیان شد که چون این فیلم اجتماعی تلخ است و با فضای نوروز سازگار نیست، در این زمان نمایش داده نمی‌شود.

اما این اظهارنظرها نمی‌توانست در شرایطی که پیش‌بینی‌های بدبینانه سرانجام محقق شده بودند، همه را توجیه کند که دلیل تحقق آن پیش‌بینی‌ها اتفاقاتی کاملا ساده و عادی بوده‌اند. علف‌زار فیلمی قوی بود از فیلمسازی جوان و رو به جلو که هم امید داشت اثرش اکران شود و هم می‌توانست به آینده کاری‌اش امیدوار باشد.

تهیه‌کننده کار همچنین چشم‌اندازهایی در پیش داشت اما ماجرای فیلم لامینور کاملا فرق می‌کرد؛ اولا کارگردان این فیلم پیشکسوتی قدیمی بود و حتی اگر فیلمش خوب از آب در نیامده بود، توقع برخوردهای روادارانه‌تری داشت و ثانیا تهیه‌کننده لامینور، برعکس تهیه‌کننده علف‌زار که از هر تنش و حاشیه‌ای پرهیز داشت، شدیدا اهل این فضاها بود و می‌توانست روی این موج‌ها سوار شود.

جنجال اول، جنجال دوم

جنجال بزرگ بالاخره رخ داد و داریوش مهرجویی موضعی گرفت که فضای جامعه را به‌شدت متاثر کرد. ماجرا با پست اینستاگرامی رضا درمیشیان آغاز شد؛ من پشت در خانه آقای مهرجویی هستم. نمی‌توانم جلو بروم و این خبر را به ایشان بدهم... او داشت فضا را برای یک جنجال اساسی ورز می‌داد. کنار هم قرار گرفتن این دو واژه؛ مهرجویی و توقیف، تا سال‌های سال حس کنجکاوی و تاثر را برمی‌انگیخت.

او به مشکل برخوردن با فضای ممیزی را از ۵۰ سال پیش شروع کرده بود، هرچند در سال‌های اخیر کمتر چنین مواردی برایش وجود داشته‌اند و از طرفی دیگر چندان خبری از همان مهرجویی سال‌های اوج نیست. در ساعت‌های پایانی یکشنبه شانزدهم اسفندماه انتشار یک ویدئوی دودقیقه و هفت‌ثانیه‌ای تکان‌دهنده از داریوش مهرجویی فضای شبکه‌های اجتماعی را قبضه کرد. او در این ویدئو به لغو اکران فیلمش در نوروز و همچنین محدودیت‌هایی که برای آثارش درطول سال‌های گذشته ایجاد شده بود، اعتراض کرد.

لرزش دست و بدن مهرجویی در زمانی که مسئولان وزارت ارشاد را خطاب قرار می‌داد، واکنش‌های بسیار زیادی را برانگیخت. گفته می‌شد پس از ضبط این ویدئو و پیش از انتشارش مهرجویی به‌واسطه فشار عصبی و ناراحتی از این ماجرا به بیمارستان منتقل و در بخش آی‌سی‌یو بستری شده است. واکنش‌ها به این ویدئوی مهرجویی به‌حدی یک‌دست بود که کمتر موردی را می‌توان اینچنین سراغ گرفت. همه دلخور شدند که چرا با وی چنین کردند.

هیچ‌کس امید نداشت که لامینور فیلم خوبی از آب درآمده باشد اما دیدن صحنه‌ای که پیشکسوتی با این سن‌وسال چنان آزرده می‌شود و بی‌تاب حال همه را منقلب کرد. افرادی از طیف‌های مختلف سیاسی و فکری همه در محکومیت این برخورد یک‌صدا شدند. کسی طرف فیلم مهرجویی را نمی‌گرفت و اصولا چندان کسی آن را ندیده بود که بخواهد طرفش را بگیرد، هرچند با توجه به سطح کیفی آثار اخیرش حدس‌های خوبی هم درباره کیفیت آن زده نمی‌شد اما مگر چقدر سخت بود که نگذارند کار به اینجا بکشد و مهرجویی حتی اگر فیلم اخیرش بد بوده، لااقل به‌خاطر تمام خاطرات خوش قبلی که برای همه ساخته است، دلخور نشود؟

اما واکنش بعدی مهرجویی پس از اینکه بعضی مسائل را برای او توضیح دادند، جو جدیدی ایجاد کرد. حالا دیگر مثل ویدئوی اول همه یک‌جور موضع نمی‌گرفتند. یک رسانه که در اینستاگرام و تلگرام فعالیت زیادی در نشر اخبار سینمایی دارد، ویدئوی اول را که مربوط به اعتراض مهرجویی بود بارگذاری کرد و بازدیدهای فراوانی گرفت و کلی جو معترضانه را به‌وجود آورد اما حاضر نشد حتی بنابر رسالت مسلم خبررسانی‌اش ویدئوی دوم را هم‌رسانی کند.

عده‌ای که به جریان سیاسی دولت حاضر نزدیک‌تر بودند و به ویدئوی اول مهرجویی واکنش نشان دادند و دلخور شدند، حالا سویه دلخوری و اعتراض‌شان به‌سمت دیگری می‌رفت؛ به همین رسانه و رسانه‌هایی از این قبیل که فقط به همان بخش همخوان با اهداف و نیات عمدتا سیاسی‌شان را بازتاب می‌دادند. ماجرای ویدئوی دوم این بود که مهرجویی می‌گفت به من اطلاعات غلط داده‌اند و فیلمم توقیف نشده است و در فرصت دیگری اکران خواهد شد.

بعد با خوشحالی می‌گوید که روی همه را می‌بوسد. بخش رادیکال فضای جامعه فقط دلش با ویدئوی اول خوش بود و از اینکه مهرجویی فتیله اعتراض را پایین کشید، ناراحت شد. راستش این است که انگار آنها خوش‌ داشتند فیلم مهرجویی واقعا توقیف می‌شد تا بهانه‌ای برای دمیدن در تنور اعتراض داشته باشند و نه‌تنها از موضع نرمی که مهرجویی در اظهارات پسینش داشت ناراحت شدند، بلکه بابت از دست رفتن بهانه‌ای برای سرگرم شدن با اعتراض دلخور بودند. نهایتا فیلم مهرجویی به اکران نوروز نرسید اما او دیگر ناراضی نبود.

قضیه را کاملا غلط به عرض استاد رسانده بودند و حتی انگار چهره نوستالژیک مهرجویی را بازیچه‌ای قرار دادند برای موج‌سواری‌های شبه‌اپوزیسیون وگرنه داریوش مهرجویی اصرار خاصی روی اکران نوروزی نداشت و همین که فیلمش نمایش داده می‌شد، برایش کافی بود. به او گفته بودند کارش توقیف شده و این دروغ بود. معلوم است که چه کسی این اطلاعات غلط را به مهرجویی داده همان کسی که جنجال را با یک پست اینستاگرامی آغاز کرد؛ من پشت در خانه آقای مهرجویی هستم. نمی‌توانم جلو بروم و این خبر را به ایشان بدهم... .

رکوردزنی در کاسبی از توقیف در دنیا

وقتی مهرجویی ویدئوی دوم را بیرون داد و جو یکدستی که در حمایت از او ایجاد شده بود، منکسر شد، وقتی دسته‌بندی‌های مختلف سیاسی و فکری در واکنش به اعتراف داریوش مهرجویی، روبه‌روی هم قرار گرفتند یا حتی به جان هم افتادند، معلوم شد قضیه از ابتدا به‌طور واضح دو سر داشته که هر دو به بیراهه می‌رفته‌اند. یکی آنهایی که این بهانه را در ابتدای کار برای غوغاسالاران جور کردند.

کسانی که اگر جلوی‌شان گرفته نشود، ممکن است رودربایستی را کنار بگذارند و دایره مواد فرهنگی مورد قبول را بسیار تنگ کنند. اینها جماعت توقیفیون هستند و چیزی که به‌عنوان آخرین راه‌حل باید به آن فکر شود را به‌عنوان اولین گزینه انتخاب می‌کنند. در سوی دیگر هم کاسبان توقیف وجود دارند. این چیزی است که از شبکه‌های اجتماعی شروع می‌شود و در رسانه‌های رسمی ادامه پیدا می‌کند و در حقیقت عده‌ای در خود سینما هم نان آن را می‌خورند.

سینمای ایران پر است از کسانی که در عوض به خرج دادن استعداد یا بهره‌مندی از مهارت‌های فنی، سعی می‌کنند با همین جوسازی‌ها مطرح شوند. توقیفیون و کاسبان توقیف، درحقیقت دولبه یک قیچی هستند. عده‌ای غیر از اینکه به تفکرات بسته و یک قشری‌نگری شدید دچار هستند، عادت دارند در فضای باج‌گیری به حیات سیاسی و اجتماعی‌شان ادامه دهند و عده‌ای دیگر غیر از داشتن تفکرات لجوجانه و ناسازوار، عادت دارند با همین موج‌سواری‌ها مطرح بمانند و دیده شوند.

جامعه دیگر طاقت این دو طیف رادیکال را ندارد اما همچنان صدایی رساتر و واضح‌تر از صدای آنها شنیده نمی‌شود. واکنش‌ها به ویدئوی اول مهرجویی نشان داد که کسی دیگر حوصله تندروی و توقیف و این دست مسائل را ندارد و حتی کسانی که جریان سیاسی‌شان در گذشته‌ها به چنین رفتارهایی مشهور بود، در نسل جدیدترشان واکنش دیگری داشتند. ویدئوی دوم نشان داد که جماعت کاسب توقیف هم چقدر بی‌منطق و به ‌ناحق از احساسات مردم سوءاستفاده می‌کنند.

آنها در مورد این ویدئو یا خودشان را به ندیدن زدند یا از مهرجویی شاکی شدند که چرا بهانه غرولند را ازشان گرفت. این وضع هم دیگر چیزی نیست که جامعه ما طاقت آن را داشته باشد. مازوخیسم اعتراض برای بعضی‌ها لذت‌بخش است اما باقی مردم می‌خواهند زندگی کنند. مردم عادی و نرمال جایی اعتراض می‌کنند که چیزی مانع زندگی‌شان شود، نه اینکه با لذت بردن خودآزارانه از اعتراض به هر چیزی، بخواهند مانع از ایجاد راه تنفسی در زندگی‌شان شوند. در فضای روحی این روزگار جامعه ما دیگر نمی‌شود به این دو گروه اجازه داد که با روان جامعه بازی کنند. از کسانی که تفکر و روحیه نرمالی ندارند تا آن بخش از این دو جماعت که چنین موضع‌گیری‌هایی منافع‌شان را تامین می‌کند، به‌هرحال همگی به روح و روان جامعه آسیب می‌زنند. اما بحث کاسبان توقیف جداست.

بدون شک به‌رغم تمام انتقاداتی که به بعضی تنگ‌نظری‌ها و ممیزی‌های غلط و سلیقه‌ای در ایران وجود دارد، کشورهای زیادی در دنیا هستند که فضای رسانه‌ای و اجتماعی‌شان خیلی بسته‌تر از ماست. شاید مردم ایران چندان خبر ندارند که در قلمرو همسایه‌های شمالی ما چه می‌گذرد.

مثلا تابه‌حال یک نفر جرأت نکرده بگوید که نادرشاه نه‌تنها اهل جمهوری آذربایجان نیست، بلکه زبانش فارسی بوده ولی مواردی بسیار حیرت‌انگیزتر از این هم در کتاب‌های درسی مدارس آن کشور وجود دارد و هیچ‌کس جرات نمی‌کند با حکومت در این موارد سرشاخ شود. در ترکمنستان هم جو عجیبی برقرار است و حتی کسی چندان نمی‌داند که داخل آن کشور چه خبر است.

در شرق ما و در جنوب ما هم فضا چندان جالب نیست. یعنی ما وقتی به همین دور و بر خودمان نگاه می‌کنیم و راه دوری هم نمی‌رویم، می‌بینیم که واقعا بسته‌ترین کشور جهان نیستیم. به عبارتی توقیفیون ایران در تمام جهان یگانه نیستند اما کاسبان توقیف در ایران، چنان هستند که در هیچ جای دنیا نمی‌توان نمونه‌هایشان را یافت.

کجای دنیا تا این حد می‌شود با بی‌هنری و در عوض موج‌سازی دیده شد؟ شاید مقداری از این وضع به تمرکز رسانه‌های غربی روی ایران برگردد. آنها به دلیل جنگ فرهنگی عمیقی که با ایران دارند و به عبارتی مسائل فرهنگی و عقیدتی را اسلحه ایران در منطقه و جهان می‌دانند، سرمایه‌گذاری ویژه‌ای در حوزه رسانه علیه ایران کرده‌اند و آماده‌اند که از هر داوطلبی که حاضر است ناخنی بر چهره حکومت بکشد، قهرمان بسازند. آقای تهیه‌کننده‌ای که می‌گفت دل‌دل می‌کند و نمی‌داند چطور خبر را به مهرجویی بدهد کاملا متخصص همین‌جور کاسبی‌هاست.

نه کاملا تکلیفش را با این حکومت روشن می‌کند که از مواهب اینجا بودن دست کشیده باشد و نه حاضر است دست از این دورویی‌ها و رفتارهایی که به وضوح غیرصادقانه هستند، بردارد.
منبع: روزنامه فرهیختگان

۱۴۰۰/۱۲/۲۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...