نسخه چاپی

ساخت اقتدار درونى نظام جمهوری اسلامی

یادداشتی از محمدرضا اخضریان كاشانی *

در چند ماه گذشته شاهد تأكید چندباره‌ی رهبر انقلاب اسلامی بر «تحكیم ساخت درونی نظام و تقویت اقتدار درون‌زا» بوده‌ایم. موضوعی كه بازخوانی مؤلفه‌های آن ضروری به نظر می‌رسد. دوران كنونی از دو جنبه‌ی داخلی و بین‌المللیِ بسیار اساسی، نیاز به توجه خاص پژوهشگران و سیاست‌گذاران نظام دارد. از جنبه‌ی داخلی، قرارگرفتن نظام در برهه‌ی تاریخیِ گذار تمدنی و ایجاد یك ساخت تمدنی نوین بسیار مهم است و از نظر بین‌المللی، دشمنی آشكار تمدن‌های رقیب از یك سو و نگاه مطالبه‌گر خرده‌تمدن‌های دیرپا، اما خفته‌ی منطقه كه به دنبال یافتن الگوهای روشن و كارآمد در عرصه‌ی مدیریت و احیای ساخت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خویش هستند، از سوی دیگر اهمیت می‌یابد.

از منظر نگارنده، سخنرانی مهرماه ۱۳۹۰ رهبر انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاه‌های كرمانشاه یك فرصت تاریخی بود كه كمتر مورد عنایت سیاست‌گذاران قرار گرفت و از میان ابعاد گسترده و عمیق این سخنرانی، تنها به قطره‌ای از دریا بسنده شد. در این سخنرانی عالی‌ترین مقام نظام در موضع اقتدار و آینده‌اندیشی، خواستار تحكیم ساخت درونی نظام شدند، اما متأسفانه آینده‌پژوهان و كلان‌نگران و راهبردنویسان نظام چنان‌كه شایسته‌ی این فراگیری كلام بود، وارد عمل نشدند.
قدرت را می‌توان در دو نوع درون‌زا و برون‌زا دانست. قدرت درون‌زا مجموعه‌ی منابع مولد قدرت و اقتدار است كه با ساخت درونی نظام مرتبط بوده و اجزای آن را مؤلفه‌های بومی یك ملت و كشور تشكیل می‌دهد و خود نظام توان مدیریت كلان و خرد آن منابع را در اختیار دارد؛ همچون اعتقادات، دانش، ثروت ملی، منابع طبیعی، نیروهای متعهد و دارای اعتماد‌به‌نفس.

این موضوع از جنبه‌ی دیگری نیز نیازمند توجه است و آن، گرایش دولت یازدهم به واقع‌بینی سیاسی است. این در حالی است كه آمیختگی واقع‌بینی با ساخت قدرت در نظام بین‌المللی غیر قابل انكار و توسعه و ارتقای عناصر و منابع قدرت و اقتدار، ضرورتی انكارناپذیر است. در این نوشتار مروری كوتاه داریم بر مفاهیم قدرت و اقتدار و مؤلفه‌ها و عناصر مولد آن.

تعریف قدرت

اندیشمندان تعاریف مختلفی برای قدرت ارائه داده‌اند. به عقیده‌ی هابز، قدرت آدمی عبارت از وسایلی است كه برای دستیابی به امر مطلوبی در آینده در اختیار دارد (منوچهری، ۱۳۷۶، ۳۲). جان لاك قدرت سیاسی را به عنوان حقِ اعمال قدرت در جهت منافع عامه می‌داند (هیندس، ۱۳۸۰، ۶۱-۵۹). راسل نیز قدرت را پدیدآوردن آثار مطلوب می‌داند (نبوی، ۱۳۸۸، ۴۸-۴۴).

پولانزاس قدرت را «توانایی یك طبقه‌ی اجتماعی برای تحقق منافع خاص عینی خود» برمی‌شمارد (نبوی، ۱۳۸۸، ۸۵-۹۲) و وبر قدرت را «امكان تحمیل اراده‌ی خود بر رفتار دیگران» می‌بیند (راش، ۱۳۷۷، ۵۸). هانا آرنت قدرت را «توانایی آدمی برای عمل، در اتفاق عمل با گروه» تعریف می‌كند. از دید پارسونز هم قدرت یعنی «واسطه‌ای تعمیم‌یافته برای تضمین اجرای تعهدات الزام‌آورِ واحدهایی در نظام سازمان جمعی، وقتی كه تعهدات از لحاظ تأثیرشان بر اهداف جمعی مشروعیت می‌یابد.» (راش، ۱۳۷۷، ۵۹)

مفهوم اقتدار

واژه‌ی اقتدار در فرهنگ و فلسفه‌ی غرب از ریشه‌ی لاتین آن گرفته شده و به معنی میزان قابلیت نفوذ در مردم با میزان توان تأثیرگذاری بر مردم است. این قابلیت به‌تدریج با حوزه‌ی عمل و قدرت حاكم گره خورده است. به اعتقاد هابز، حاكمیت یا اقتدار ناشی از اعطای اختیار از سوی كسانی است كه حاكمیت بر آنان اعمال می‌شود و مشتمل است بر قدرت وضع قوانین موجد صلح، امنیت و دفاع از جامعه. در این معنی اقتدار پیوند تنگاتنگی با تعهد و الزام اتباع و شهروندان مبتنی بر وفق‌دادن رفتار خود با روح قانون دارد. بنابراین اقتدار به منزله‌ی ابزاری است برای اتخاذ تصمیمات الزام‌آور در خصوص هر مسأله‌ای كه اختلاف نظر و مشاجرات گسترده و بی‌پایان بر سر آن، صلح و امنیت جامعه را به مخاطره خواهد افكند. (اندرو هیوود، ۱۳۸۳، ۱۹۵)

از دید ماكس وبر، اقتدار رابطه‌ای نزدیك با مشروعیت نظام سیاسی دارد. در این معنی اقتدارآمیز خواندن یك نظام یا نهاد به معنی معطوف ساختن توجه به شیوه‌ی خاصی از حكومت‌كردن و حاكمیت نیست، بلكه به این معنی است كه در میان هر ملتی نگرش خاصی به شیوه‌ی تبعیت و انقیادی كه بر آنان حاكم است، وجود دارد. (ریمون، ۱۳۷۰،ص۵۹۸) وبر به سه نوع نظام عمده اشاره می‌كند: اقتدار كاریزماتیك، سنتی و حقوقی-عقلانی. (وبر، ۱۳۷۴، ۴۰۲ـ۴۰۳)

رویكرد تفسیری آرنت به مقوله‌ی اقتدار را به نحو احسن می‌توان در این جمله‌ی مشهور او ملاحظه كرد: «اگر اساساً بخواهیم اقتدار را تعریف كنیم، باید آن را در تقابل با اجبار قهری یا اقناع استدلالی یا هر دو بدانیم.» قدرت از دیدگاه او قابلیتی است انسانی نه‌فقط برای انجام اعمال، برای اتفاق میان انسان‌ها و اقدام مشترك آنان. بنا بر این تعریف، هیچ‌گاه نمی‌توان قدرت را متعلق به یك فرد دانست، زیرا قدرت همواره سرشتی اجتماعی دارد و در اختیار گروهی از انسان‌ها است و مادامی‌كه این گروه متحد است، قدرتش نیز پابرجاست. برای نمونه وقتی می‌گوییم فلان‌شخص دارای قدرت است، یعنی او از سوی گروهی مسئولیت یافته تا به نام آن گروه، دست به اقدام بزند و بدون پشتیبانی آن گروه، قدرت وی معنی ندارد.

انواع قدرت

قدرت را می‌توان از منظرهای گوناگون تحلیل كرد و بسته به نوع نگاه و سطح تحلیل، مورد واكاوی قرار داد. از یك سو قدرت را به دو نوع مادی و معنوی تقسیم می‌كنند و مؤلفه‌های مادی همچون نیروی نظامی و ثروت اقتصادی را در زمره‌ی عناصر مادی می‌دانند و باورهای معنوی را در زمره‌ی عناصر معنوی برمی‌شمرند. از منظری دیگر، منابع قدرت را اكتسابی و غیر اكتسابی می‌دانند. منابع غیر اكتسابی شامل همه‌ی عوامل و منابعی است كه خداوند متعال در طبیعت و محیط جغرافیایی یك سرزمین به امانت نهاده و منابع طبیعی آن كشور را شامل می‌شود. منابع اكتسابی قدرت اما منابعی است كه هر ملتی می‌تواند بر اساس ظرفیت‌های خود آن را توسعه دهد؛ همچون دانش ملی و اعتمادبه‌نفس اجتماعی.

در رویكردی دیگر، منابع قدرت را می‌توان به دو گروه منابع سخت و منابع نرم تقسیم كرد (ساروی، ۱۳۹۰، ۶۳) كه شامل تجهیزات سخت‌افزاری و جنگ‌افزارها و جمعیت بالای كشور و ... در بُعد سخت و نیز دانش و اعتقادات جامعه و مانند آن در بُعد نرم است. (نای، ۲۰۰۶)

از منظری دیگر نیز قدرت را می‌توان در دو نوع درون‌زا و برون‌زا دانست. (خوش‌چهره، ۱۳۹۱) قدرت درون‌زا مجموعه‌ی منابع مولد قدرت و اقتدار است كه با ساخت درونی نظام مرتبط بوده و اجزای آن را مؤلفه‌های بومی و درونی یك ملت و كشور تشكیل می‌دهند و خود نظام توان مدیریت كلان و خرد آن منابع را در اختیار دارد؛ همچون اعتقادات، دانش، ثروت ملی و بومی، منابع طبیعیِ قابل بهره‌برداری داخلی، نیروهای نظامی متعهد و دارای اعتماد‌به‌نفس و ... قدرت برون‌زا نیز شامل مجموعه‌ی منابع مولد قدرت است كه از بیرون یك نظام در اختیار او گذاشته می‌شود و با ساخت درونی آن نظام پیوندی وثیق ندارد یا توان كنترل و مدیریت آن برای نظام به‌خوبی ممكن نیست؛ همچون حمایت بیگانگان از یك حكومت یا منابع اقتصادی وابسته به مصالح بیگانگان و ...

نظریه‌های قدرت

افلاطون: نظریه‌ی قدرت افلاطون بیشتر به نظریه‌ی «حق نیرومند‌تر» معروف است. او تلاش می‌كند تا قدرت را به یكی از دو معنی قدرت بدنی یا نیروی جمعی معنی كند.

ارسطو: ارسطو به سه نوع قدرت در جامعه اعتقاد داشت: قدرت خانگی، قدرت استبدادی، قدرت سیاسی. اقتدار خانگی همان قدرت پدر بر فرزندان است. قدرت استبدادی توسط یك حاكم یا پادشاه بر افراد و مردم جامعه اعمال می‌شود و قدرت سیاسی معانی و مفاهیم متعددی دارد. ارسطو نظریه‌‌ی قدرت خود را به یك جامعه‌ی آرمانی محدود نمی‌كند؛ لذا در یك جامعه‌ اقتدار باید مصالح حكومت‌شوندگان و برابری شهروندان را در نظر بگیرد.

آگوستین: از دید سن آگوستین، غایات حكومت باید بر اساس خواست مردم باشد و عدالت وقتی معنی پیدا می‌كند كه برای تمام مردم باشد. از نگاه وی، امپراتوری‌‌های گوناگون و قدرت‌های مشروع با عشق خدا نظم می‌یابند.
نگاهمان به بيرون نباشد. اين، توصيه‌ى ما است؛ اين معنايش اين نيست كه از امكاناتى كه در بيرون هست استفاده نكنيم؛ اين دو حرف با هم اشتباه نشود. اميدمان را به بيرون از ظرفيت داخلى كشور ندوزيم. [...] نمی‌گوييم از اين‌ها استفاده نكنيد، اما می‌گوييم اطمينان نكنيد، اعتماد نكنيد، چشم به آن‌جا ندوزيد، چشم به داخل بدوزيد. (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اعضای هیئت دولت ۱۳۹۲/۶/۶)

هابز: توماس هابز در نظریه‌ی سیاسی خود تلاش می‌كند تا بین نیرومندی (قوت، توانایی عمل) و قدرت (جواز عمل) تمایز قائل شود. او می‌كوشد تا اثبات كند كه بزرگ‌ترین قدرت‌ها -یعنی نیروی لویاتان- باید با بیشترین نیرومندی‌‌ها -یعنی قدرت مردم- همراه گردد. قدرت از نظر هابز عبارت است از «اسباب موجود هر كس برای احراز خیری آشكار در آینده». با این دیدگاه می‌توان دو نوع قدرت فطری و سببی را تشخص بخشید.

ماركس: كارل ماركس نظریه‌ی قدرت را به مفهوم «پول» نسبت می‌دهد. او در این باره اعتقاد دارد كه پول تنها عاملی در جامعه است كه ارباب ندارد و واقعیتی است كه همه چیز را عملی می‌سازد. پول همان چیزی است كه گذر از قلمرو اندیشه به عرصه‌ی هستی را میسر می‌كند. پول است كه امكان تبدیل عشق به نفرت، نفرت به عشق، رذیلت به فضیلت، فضیلت به رذیلت، خدمتكار به ارباب، ارباب به خدمتكار، هوش به بلاهت و بلاهت به هوش را فراهم می‌آورد.

كنت: آگوست كنت در تعریفش از قدرت، به دو نوع قدرت معنوی و مادی اعتقاد دارد. از دید او، مردم دارای امیال خودخواهانه و گریز از نظم هستند و حكومت برای كنترل مردم از چند عامل استفاده می‌كند؛ قدرت و ثروت كه بر انگیزه‌های مادی افراد تسلط دارد و عقیده كه حاكم بر اراده‌ی مردم و موجب همبستگی اجتماعی است.

آرنت: قدرت شایستگی انسان برای عمل به نحو هماهنگ است. قدرت یك خصیصه‌ی فردی نیست، بلكه به یك گروه و جمع مربوط است و تا زمانی برپاست كه آن گروه وجود دارد. زمانی كه گروه از هم بپاشد، قدرت نیز نابود می‌شود. در یك جامعه، قدرت با مردم معنا پیدا می‌كند.

فوكو: میشل فوكو قدرت را نوعی استراتژی می‌داند. از دید او قدرت در چندگونگی روابط نیروهایی است كه ذاتی قلمرو آن و جزء ساختار آن‌اند؛ در روابطی كه با مبارزه‌ها و برخوردهای مداوم، قدرت را تغییر شكل می‌دهند یا تقویت می‌كنند.

منابع قدرت

بغرنج‌ترین و پیچیده‌ترین وضعی كه ممكن است مدیریت نظم و اقتدار از دست خارج شود و یك نظام سیاسی در داخل و خارج با آن روبه‌رو گردد، بحران است. بحران در واقع نمونه‌ا‌ی از یك وضعیت منفی است كه كنترل امور نظام از دست خارج و اعمال قدرت و اقتدار با چالش جدی روبه‌رو می‌گردد. بحران بنا بر اعتبار مفهوم كلمه، به مرحله‌ی پیچیده‌ای اطلاق می‌گردد كه یك كار و یك رویداد از آن عبور می‌كند و خارج‌شدن از آن مشكل است.

بر اساس این تعریف، شناختِ مهم‌ترین منابع قدرت كه از‌دست‌رفتن آن‌ها موجب بحران داخلی و بین‌المللی برای نظام می‌گردد، كاملاً ضروری به نظر می‌رسد. یكی از مهم‌ترین تقسیم‌بندی‌های بحران، متعلق به «لوسین پای» است كه در سال ۱۹۷۴ انجام گرفته و همچنان به عنوان یكی از محكم‌ترین انواع تقسیم‌بندی‌های بحران در حوزه‌ی توسعه‌ی سیاسی مورد توجه است:

۱. بحران هویت
۲. بحران مشروعیت
۳. بحران مشاركت
۴. بحران نفوذ
۵. بحران توزیع

بر این اساس، مهم‌ترین عناصر قدرت‌آفرین نظام سیاسی جمهوری اسلامی را می‌توان به قرار زیر دانست:

عناصر فرهنگی و اجتماعی

عناصر فرهنگی مهم‌ترین عوامل تولید اقتدار در حوزه‌ی هویت فردی و جمعی و مشتمل بر اجزای گوناگونی هستند:
- ساخت هویت دینی و ایرانی
- روحیه و اعتمادبه‌نفس ملی
- اعتقاد و باور دینی
- دیرینگی تمدنی و تاریخی ملت كه ساخت تمدن برایشان نه یك امر محال، كه تكرار رفتارهای گذشته‌شان است.
- جامعه‌پذیری سیاسی و شاخص‌های فرهنگ سیاسی جامعه
- بهره‌مندی از نظام عقیدتی ولایت‌مدار
- روحیه‌ی شهادت‌طلبی كه زمینه‌ی اقدام به كارهای بزرگ و به‌نظر‌‌‌‌‌‌‌‌ناشدنی را فراهم می‌سازد.
- باور به آخرت و معاد كه تمام نتیجه‌ی اقدام خود را در همین خاك و بهره‌مندی از منابع مادی آن تلقی نمی‌كند.
- نظام آموزشی و تربیتی فراگیر و پویا و همنوا با مطالبات ارزش‌مدار نظام
- دانش بومی و درون‌زای نظام علمی كشور
- رسانه‌های فراگیر و مؤثر و مقبول
- حس رضایت‌مندی اجتماعی
- جمعیت زیاد كه تنوع فرهنگی و بومی‌سازی و تبادلات فرهنگی بین‌المللی و داخلی را افزایش می‌دهد. (زرقانی، ۱۳۸۹، ۴۶)

عناصر سیاسی

مؤلفه‌های سیاسی تولید قدرت، مهم‌ترین عناصر ایجاد مشروعیت و افزایش مشاركت سیاسی و تحكیم همبستگی اجتماعی است كه با اجزایی همچون موارد زیر پیوندی دیرین دارد:
- ساخت حكومت مردم‌سالار
- مشاركت سیاسی مردم در انتخابات و عرصه‌های گوناگون اجتماعی
- مشروعیت حقانیت‌محور نظام كه با عقاید دیرپای مردم ربطی وثیق یافته است.
- دیپلماسی فعال و روابط خوب جهانی كه امكان كاهش تنش‌ها و دستیابی به اهداف را بیشتر محقق می‌سازد.
- ثبات سیاسی كه نظام را در شرایط مطلوب اعتماد داخلی و بین‌المللی قرار می‌دهد.
- انسجام ملی و همبستگی یكایك جامعه
- نظام رهبری خاص كه برگرفته از الگوهایی بومی و كارآمد و نه تقلیدی از مدل‌های معمول توصیه‌شده در ادبیات سیاسی جهان است.
- قدرت بازدارندگی نظامی كه بر اقتدار و نفوذ نظام سیاسی در مبادلات جهانی می‌افزاید.
- مرزهای طبیعی و گستردگی سرزمینی كه تجاوز بیگانگان را دشوار و معادلات نظامی و سیاسی را به سود كشور سنگین می‌كند.
- جمعیت فعال كه زمینه‌ی پیشرفت و تحقق اهداف كلان را فراهم می‌سازد.
يك جبهه‌ى دشمن عنودى در مقابل نظام جمهورى اسلامى در ميان قدرت‌هاى دنيا وجود دارد. [...] بخشى از اين كارهائى كه امروز در زمينه‌ى تحريم و امثال اين‌ها مشاهده می‌كنيد، مربوط به همين است كه نمی‌خواهند جامعه‌ى ايرانى به اين اقتدار درون‌زا دست پيدا كند؛ كه اقتدار علمى، يك اقتدار درون‌زا است. (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اساتید دانشگاه‌ها ۱۳۹۲/۵/۱۵)

عناصر اقتصادی و مدیریتی

عناصر اقتصادی مولد قدرت موجد چند عنصر مهم توزیع و نفوذ و كارآمدی، و شامل اجزای زیر است:
- عدالت توزیعی كه به برابری می‌انجامد و زمینه‌سازی ایفای نقش و سهم هر فرد در عرصه‌های گوناگون نظام را توجیه و ممكن می‌كند.
- هم‌سنخی اجتماعی مسئولان و مردم كه نفوذ نظام را در جامعه ارتقا می‌بخشد.
- كارآمدی دولت كه اعتماد اجتماعی و باور به تحقق آرمان‌ها را ممكن می‌سازد.
- استقلال در منابع اولیه كه امكان چانه‌زنی داخلی و بین‌المللی را افزایش می‌دهد.
- منابع مالی متنوع كه وابستگی تك‌محصولی را كاهش و قدرت مبادلات چندمحصولی را فراهم می‌سازد.
- اهداف مشخص و مدون كه در قالب چشم‌انداز و نقشه‌ی‌راه‌ نظام، انگیزش ملی و سازمانی را فعال و اقدامات را هدفمند و نهایتاً كارآمد می‌سازد.
- مدیریت كارآمد كه دستیابی به اهداف را در زمان خود تحقق می‌بخشد.
- موقعیت جغرافیایی و ژئوپولیتیكی ویژه كه چانه‌زنی بین‌المللی و منطقه‌ای را در گفت‌وگوهای سیاسی و اقتصادی تسهیل می‌كند.
- وسعت سرزمینی كه بهره‌گیری از منابع مادی گوناگون را فراهم ساخته و امنیت اقتصادی را ارتقا می‌بخشد.

مفهوم افزایش اقتدار درون‌زا بر همین مبنا روشن‌تر می‌شود، زیرا افزایش اقتدار درون‌زای نظام تابعی است از افزایش ظرفیت بهره‌مندی از منابع و اجزای اكتسابی قدرت و اقتدار و كاهش و رفع موانع آن و شكوفاسازی ظرفیت‌های برآمده از منابع اقتدار غیر اكتسابی. بدیهی است هرچه نظام نسبت به آن‌چه در این فهرست و موارد دیگری كه می‌توان بر آن افزود، بی‌مهری و كم‌توجهی روادارد، بیشتر خود را در معرض كاهش اقتدار داخلی و بین‌المللی قرار داده است.

۱۳۹۲/۶/۲۶

نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...