ناگفته های حجاج ایرانی از حج امسال

۲۰ شهریور ۹۴، ۲۰ مهر ۹۴، حوادث این دو روز مصیبت بزرگی بر مسلمانان بود؛ مرگ ۴۷۵ ایرانی در كمال بی كفایتی سعودی‌ها، خاطرات تلخی برای ۶۴ هزار حاجی ایرانی مناسك حج ۱۴۳۶ به جا گذاشته است.

به گزارش نما به نقل از خبرآنلاین: ۲۰ شهریور ۹۴، ۲۰ مهر ۹۴، حوادث این دو روز مصیبت بزرگی بر مسلمانان بود؛ مرگ ۴۷۵ ایرانی در کمال بی کفایتی سعودی‌ها، خاطرات تلخی برای ۶۴ هزار حاجی ایرانی مناسک حج ۱۴۳۶ به جا گذاشته است.

مدام گریه می کند، می گوید «تنهایم بگذارید، می خواهم چند روز تنها باشم.» این شرح حال این روزهای زنی است که تازه از سفر حج برگشته. ارزشمندترین سفر مسلمانان، همه کار می کنند تا مستطیع شوند و به حرم امن الهی برسند. اما حال این روزهای حجاج تازه برگشته از مکه، به حال هیچ سالی نمی خورد. شاید سال ۶۶. کشتار ایرانیان حاضر در مراسم برائت از مشرکین.

حج ۱۴۳۶، داستان دیگری دارد. برای همه آنهایی که سالها چشم به قرعه‌کشی سازمان حج و زیارت دوخته بودند تا نوبتشان بشوند و برسند به خانه خدا، به طواف کعبه و نمازهای مسجدالحرام، لباس احرام و سعی صفا و مروه، به رمی جمرات...

اما عصر جمعه ۲۰ شهریور ۹۴، آرامش از حج ابراهیمی گرفته شد؛ «تا قبل از سقوط جرثقیل همه چیز عادی بود. اما بعد از آن طوفان و سقوط، مصیبت ها پی در پی آمدند.»

این روایت کوتاه خانم سوسن کاوه است؛ یکی از حجاج ایرانی که سه روز پیش به ایران بازگشت و حالا مدام گریه می کند، مثل همه حجاجی که این روزها به آغوش خانواده هایشان برگشته اند.

می گوید: «من به دلیل کسالت در روز سقوط جرثقیل در بیمارستان هلال احمر بستری بودم. به همین دلیل شاهد حال و روز مجروحانی بودم که به بیمارستان می آوردند. همهمه بود و خون و فریاد. برای من که سال های جنگ را دیده بودم، این تصاویر درست تکرار همان روزها بود. تعدادی از مجروحان، صدمه جسمی ندیده بودند اما چنان شوکی به آنها وارد شده بود که قابل مهار نبودند. فقط فریاد می زدند و گریه می کردند و می خواستند به ایران برگردند. زن جوانی که بعد از این حادثه دچار شوک شده بود، آنقدر از خود بیخود بود که حتی اجازه نمی داد آرامبخش به او تزریق کنند. حاضر نبود از بیمارستان بیرون بیاید، می خواست یک گوشه پناه بگیرد تا همسرش از ایران بیاید و او را با خود برگرداند که عملا چنین چیزی ممکن نبود.»

روایت تلخ است؛ تصویری از بیمارستان هلال احمر: «خانمی از همسفران تعریف می کرد که در مسجدالحرام نشسته بودم و مشغول زیارت بودم که یک دفعه سقوط جسمی را روی شانه ام حس کردم. می گفت فکر کردم کسی به سمتم سنگ پرتاب کرده. وقتی برگشتم، دیدم تکه های بدن آدم هاست که دور و اطرافم پخش شده و یک دست کنده شده هم روی شانه من افتاده بود.»

جمعه، ۲۰ شهریور ۹۴؛ تندبادی وزیدن گرفت، بسیار سبک تر از تندبادها و طوفان هایی که در دوسال گذشته در تهران دیده ایم، اما یکی از تاورکرین های اطراف مسجدالحرام، سقوط کرد، روی زائران و بعد،‌ مصیبت وارد شد. ۱۰۷ نفر جان دادند، از جمله ۱۱ ایرانی.

حتما از تلویزیون دیده اید، حجاجی را که در فرودگاه گریه می کنند. تصویری غریب برای همه ما ایرانی ها. حاجی ها را همیشه دیده ایم که خندان و شاداب به آغوش خانواده ها بر می گردند و از خاطرات خوب حج برای همه اقوام و آشناها تعریف می کنند. اما حالا باید گریه ها را دید و از آنها پرسید، «چه شد؟» و گفت «خدا رو شکر که صحیح و سالم برگشتید.»

اما در منا چه شد؟ در ۱۰ روز گذشته بسیار شنیده و خوانده اید. اما می دانید فاجعه منا و سقوط جرثقیل، چه بلایی سر حجاج زنده مانده، آورده است؟

«بعدتر، وقتی حادثه منا اتفاق افتاد، جو آنقدر ملتهب و سنگین شد که تحملش برای ما که عزیز از دست نداده بودیم هم دشوار بود. توی آسانسور، غذاخوری یا فضاهای عمومی که تردد می کردیم، مدام چهره های گریان و نگرانی را می دیدیم که می خواستند دعا کنیم عزیزانشان پیدا شوند. زنانی را می دیدیم که می گفتند ما با همسرمان به حج آمدیم. حالا چطور بدون او برگردیم؟ بعضی ها می گفتند شرطه های عربستان به جای کمک به مجروحان و کسانی که زیر دست و پا افتاده بودند، روی پشته آدم ها راه می رفتند و به درخواست زنده های نیمه جانی که آب می خواستند، با لگد پاسخ می گفتند.»

مویه‌های زنان برگشته از حج را خوانده اید؟ همان‌هایی که عزیزی را در منا جا گذاشتند و برگشتند. آنها که دلشان نبود برگردند: «روزهای آخر که وقت برگشت بود، خیلی ها حاضر نبودند همسر و فرزندشان را روی تخت بیمارستان رها کنند و به ایران برگردند. وضع روحی آنهایی که عزیزانشان جزو مفقودین یا کشته شده ها بود، از این هم بدتر بود. خیلی هایشان اصرار داشتند که در عربستان بمانند و با عزیزشان -زنده یا مرده- برگردند.»

اما آنهایی که زنده ماندند و عزیزی در بیمارستان و مفقودها نداشتند هم حس ناامنی مفرط، دست و دلشان را به زیارت می لرزاند: «بعد از حادثه منا دیگر جرات نداشتیم پایمان را از هتل بیرون بگذاریم. نمی دانستیم زنده می مانیم یا نه. مدام به مرگ فکر می کردیم. حتی برای چند قدم دور شدن از هتل هم با همه هم اتاقی ها خداحافظی می کردیم، حلالیت می طلبیدیم و گاهی شماره و نشانی اقواممان را رد و بدل می کردیم که اگر زنده نماندیم، به آنها خبر دهند. سایه مرگ آنقدر سنگین بود که نمی گذاشت لذت زیارت را بفهمیم. سنگین به مکه رفتیم و سنگین تر برگشتیم.»

در فضای ناامنی، بازار شایعه داغ تر می شود: «همین تحمل اوضاع را برای ما سخت تر می کرد. هر روز که از خواب بیدار می شدیم تا برای انجام اعمالمان از هتل بیرون برویم، یک شایعه جدید می شنیدیم که تشخیص صحت و سقم آن برایمان راحت نبود. مثلا روز بعد از سقوط جرثقیل، شنیدیم که باز هم جرثقیلی سقوط کرده و میزبان عربستانی نگذاشته ماجرا رسانه ای شود. عکس هایی از ایران برای ما فرستاده می شد و درستی ماجرا را از ما سوال می کردند اما خیلی از این عکس ها یا مربوط به وقایعی در دیگر نقاط دنیا بودند یا در سال های گذشته اتفاق افتاده و حالا دوباره از پرونده خاطرات بیرون کشیده شده بودند تا به اسم فجایع مکه دست به دست شوند. اتفاقی که می افتاد این بود که ترس و اضطراب زائران بیشتر می شد و هر روز ماندنشان در مکه، با وحشت مرگ می گذشت.»

حوادث حج ۱۴۳۶ فقط جان ۴۷۵ ایرانی (۱۱ نفر در حادثه سقوط جرثقیل و ۴۶۴ نفر در فاجعه منا) را نگرفت، روان ۶۴ هزار نفر دیگر را هم بهم ریخته است؛ آنهایی که این روزها نه می خندند و نه تمایلی به واگویه آنچه برآنها گذشت دارند. آنها را درک کنید، دریابید؛ غم بزرگی با خود دارند.

۱۳۹۴/۷/۱۲

اخبار مرتبط