به گزارش نما - ایرنا نوشت: جمشید گرگین را به خاطر تخصص در گویندگی، اجرا، برنامهسازی و بازیگری باید هنرمندی چندوجهی توصیف کرد.
این هنرمند باسابقه و پیشکسوت در نشستی به تشریح فعالیت حرفه ای خود پرداخت. گرگین به گفته خودش در خانوادهای فرهنگی رشد یافته و قید تحصیل در استیج کالج سانفرانسیسکو را به دلیل علاقه به کار در کشور زده است.
در دوران دانشجویی، فعالیت خود را در مقام تهیهکننده و بازیگر آغاز کرد و با بازی در فیلم سینمایی «صدای صحرا» ساخته مرحوم نادر ابراهیمی، نخستین تجربه خود را در عرصه بازیگری در مدیوم سینما رقم زد.
با بازی در نقش «یاماق» در سریال پر مخاطب «آتش بدون دود» دیگر ساخته مرحوم ابراهیمی خود را تثبیت کرد و با بازی دقیق و زیر پوستی در نقش «یوزف» در مجموعه تلویزیونی «کوچک جنگلی» خود را در اذهان ماندگار ساخت.
در سالهای پایانی جنگ تحمیلی، با برنامه «سینمای کمدی» در قاب تلویزیون ظاهر شد و به گفته خود، سهم خویش را در تقویت روحیه و نشاندن گل لبخند بر لب مردم ایران در بحبوحه موشک باران کشور ادا کرد.
پرونده پر و پیمانی در عرصه بازیگری ندارد و دلیل آن را روحیه «کمال طلبی» خود عنوان میکند و بازی در هر کاری را به این خاطر که تطابقی با گروه خونی خود نداشته، نپذیرفته است!
گرگین در این نشست، تحلیل دقیقی از وضعیت کنونی بازیگری ارائه میدهد و معتقد است، آموزشگاههای بازیگری، کسی را بازیگر نمیکند، بلکه فرد را در مسیر بازیگری قرار می دهد.
گلایه میکند از اینکه «با تجربهها» جایی در سینمای ایران ندارند و خاک صحنه خوردهها زود فراموش می شوند. از وجود رابطه در پشت پرده سینما انتقاد دارد و از اینکه «بازیگری» را همچنان دغدغه اصلی خود می داند، سخن گفت.
به توصیه خود به عادل فردوسیپور و شهاب حسینی اشاره می کند، که به عادل گفته سراغ فوتبال برود و شهاب نیز اجرا و مجریگری را رها کند و پی بازیگری را بگیرد. وقتی از سریال «شهرزاد» سخن می گفت، به ذوق می آمد و آن را یک «پدیده» می نامید.
از تاثیر بی اندازه این سریال بر مخاطب ایرانی و خارج نشین گفت و افسوس خورد از جای خالی چنین سریالی در رسانه ملی. مشروح گفت وگوی جمشید گرگین در پی میآید:
برادر بزرگم اولین الگویم بود
در خانواده ای کاملا فرهنگی بزرگ شدم و به دلیل اختلاف سنی زیاد با پدر، برادرم به عنوان مهمترین الگوی رفتاری من در کودکی بود. در همان دوران کودکی تا جوانی علاوه بر ورزش که اولویت اول سرگرمی ام بود در مدرسه با گروه های تئاتری همکاری می کردم. تا زمانی که از دانشگاه «استیج کالج» سانفرانسیسکو برای ادامه تحصیل پذیرش گرفتم اما به علت مشمول بودن، سفرم به بعد از خدمت وظیفه موکول شد. در نهایت دوران سربازی تفکرم را تغییر داد و از رفتن به آمریکا انصراف دادم. با عضویت در دانشکده هنرهای زیبا و علوم ارتباطات بتدریج و بصورت جدی وارد عرصه روزنامه نگاری و هنر شدم و از محضر اساتیدی چون مرحوم حمید سمندریان و بهرام بیضایی بهره بردم.
برنامهسازی را با رادیو شروع کردم
ابتدای فعالیت برنامه سازی و گویندگی ام در رادیو بود اما بتدریج به تلویزیون رفتم و تا به اینجا فقط به عنوان برنامه ساز و مجری فعالیت می کردم.
حضور مقابل دوربین برای بازی در فیلم سینمایی به دوران پایان درسم در دانشگاه هنرهای زیبا باز می گردد. یک روز در دانشگاه، مرحوم نادر ابراهیمی با من صحبت کرد و گفت فیلمنامه «صدای صحرا» را نوشته و از من خواست که در آن فیلم بازی کنم. وقتی فیلمنامه را خواندم دیدم دیدن نقش جوانی به نام «تریج» را که در زبان ترکمنی به معنی «نی» است باید بازی کنم، از نقش خوشم آمد و بازی کردم.
«صدای صحرا» در واقع اولین حضورم در مقابل دوربین به عنوان بازیگر بود. که بعد پیشنهادهای زیادی برای بازی شد که برخی را پذیرفتم.
یک دهم پیشنهادهای بازی را پذیرفتم
کار اصلی من تهیه کنندگی و گویندگی بود اما بعد از اینکه وارد عرصه بازیگری شدم تصمیم گرفتم که هر نقشی را بازی نکنم، چون کمال طلب بودم و دوست داشتم کاری کنم که از کار قبلی بهتر باشد و به هر قیمتی جلوی دوربین نروم. تعداد فیلم هایی که بازی کرده ام یک دهم پیشنهادهای بود که به من داده شده است.
متاسفانه خیلی از فیلم ها نظرم را برای بازی جلب نمی کرد. این نوع تصمیم و سلیقه از ابتدا در من وجود داشت که باعث شد به گفته برخی، به بازیگر گزیده کار معروف شوم. برخی بازیگران ترجیح می دهند در هر شرایطی فقط جلوی دوربین باشند و نوع نقش و کاراکتر خیلی برای آنها اهمیت ندارد که در مرام من و همدوره ای های من نمی گنجد. این نکته را هم بگویم که بازیگر هر چه کارهای کمتری انجام دهد پیشنهادهای کمتری هم به او می شود. مثلا برخی فیلمسازان کسی که جلوی دوربین نباشد را فراموش می کنند.
همیشه دوست داشتم با حسن فتحی کار کنم
به عنوان نمونه بعد از بازی در سریال «شهرزاد» باز هم چند پیشنهاد داشتم که هیچکدام را نپذیرفتم. البته کار با کارگردانی مثل حسن فتحی برایم بسیار جذاب بود و همواره دوست داشتم با او کار کنم.
قبل از «شهرزاد» قرار بود در سریال «روشن تراز خاموشی» به کارگردانی حسن فتحی بازی کنم که تست گریم هم دادم اما کار طولانی شد و وقتی دوباره دعوت کردند، سر کاری بودم و نتوانستم بروم. اما در ادامه وقتی «شهرزاد» پیشنهاد شد هرچند نقشم خیلی مفصل نبود اما به دلیل اعتقادی که به کارگردانی مثل فتحی دارم و می دانستم نقش های کوچک هم در کارهای او تاثیرگذار است، آن را پذیرفتم.
«بازیگری» وضعیت خوبی ندارد
اکنون وضعیت بازیگری خیلی بدتر شده است. دیگر مساله هایی مثل چهره، تجربه، صدا، اندام و استعداد برای کارگردانان و تهیه کنندگان مسئله نیست و جای آن را رابطه گرفته است.
اکنون برخی فیلمسازان گروه خود را دارند و همواره با همین تیم بازیگری در پروژه های مختلف کار می کنند. بنابراین برای من و امثال من که اینطور رشد نکرده ایم مهم نیست که برای بازی دعوت می شود یا نه. مردم به عنوان مخاطب اصلی، سره را از ناسره تشخیص می دهند.
«سینما کمدی» هشت بار بازپخش می شد
نخستین برنامه تلویزیونی که به موضوع سینما می پرداخت با عنوان «سینما کمدی» را من در تلویزیون تولید کردم. تمام کارهای برنامه از تهیه کنندگی تا اجرا را خود انجام می دادم و برای پیدا کردن برخی فیلم های کمدی بسیار مرارت کشیدم.
اما چون دوران جنگ بود احساس کردم مردم نیاز به روحیه دارند. «سینما کمدی» 26 قسمت بود که مورد توجه قرار گرفت و در زمان خود، هشت بار بازپخش می شد.
اکنون شرایط صدا وسیما اصلاً مانند آن دوران نیست. آن زمان از شب تا صبح در تلویزیون می ماندیم با عشق کار می کردیم. کار و برنامه سازی مثل بخشی از وجود ما بود.
برنامه «هفت» کپی ایده من بود
چند سال قبل از اینکه برنامه تلویزیونی «هفت» پخش شود، گروه ادب شبکه یک سیما از من دعوت کرد که چند طرح برای برنامه سازی درباره سینما بدهم. یادم هست آن زمان دو طرح یکی درباره «جشنواره فیلم فجر» و دیگری با عنوان «90 سینمایی» دادم که با هر دو موافقت شد.
اوایل دوره مدیریت آقای ضرغامی در صدا وسیما بود و چون نزدیک بهمن ماه هم بود، گفتند طرحی که درباره جشنواره است را به سرعت شروع کنیم. اما هیچوقت متوجه نشدم که چرا با هر دو کار به یکباره مخالفت شد.
در واقع این نوع مدیریت هاست که آدم را برای کار کردن در صدا وسیما دلسرد می کند و نکته جالب هم این بود که بعد از یک مدتی دیدم برنامه «هفت» دارد از شبکه سه پخش می شود.
تلویزیون بد قول است
یکی دیگر از طرح هایم، ساخت مستندهای درباره بزرگان هنری بود که هم در دوران حیات و هم پس از مرگشان استفاده شود. بزرگانی در حوزه خوشنویسی، سینما، موسیقی و ... بعد از کلی دوندگی قرار شد 60 برنامه یک ساعته بسازم که ابتدا شد 30 برنامه و بعد هم گفتند شش برنامه 10 دقیقه ای تصویب شده که من هم عطای این کار را به لقایش بخشیدم و این طرح هم ناتمام ماند.
به فردوسیپور پیشنهاد گزارشگری فوتبال به جای تنیس را دادم
به دلیل علاقه شخصی ام به ورزش مخصوصاً تنیس همواره پیگیر این ورزش بودم. با مدیر گروه شبکه ورزش صحبت کردم که اگر امکانش هست این مسابقات از تلویزیون پخش شود. پس از کلی جلسات بالاخره راضی شدند مسابقات از تلویزیون پخش کنند و من هم آن را گزارش کنم اما تاکید مدیران تلویزیون آن بود که از واژه های انگلیسی استفاده نشود. خلاصه مسابقات پخش شد و من هم گزارش کردم. از این موضوع سال ها گذشت تا زمانی که قرار شد مسابقات «ستلایت» به مدت یک ماه در ورزشگاه انقلاب تهران برگزار شود. آن زمان آقای عادل فردوسی پور جوان و کم تجربه بود و تازه قرار بود گزارش مسابقات تنیس را در کنار من انجام دهد. بعد از اینکه شدت علاقه او به فوتبال را متوجه شدم و فراگیری این ورزش را در میان مردم دیدم، به او توصیه کردم به سمت همان ورزش فوتبال برود. خوشحالم از اینکه او اکنون جزو مشاهیر رسانه در ورزش فوتبال است.
به شهاب حسینی گفتم تنها به بازیگری فکر کن
پس از اینکه وارد عرصه هنر شدم در مدت کوتاهی برنامه سازی، بازیگری و اجرا را انجام می دادم. زمانی که سریال «کوچک جنگلی» با بازی من پخش می شد، همزمان برنامه سینما کمدی را نیز اجرا می کردم و هیچ وقت مشخص نشد که حرفه اصلی من کدام یک از اینها است. در یک برنامه ای که آقای شهاب حسینی آن را اجرا می کرد چون قبلا بازی او و استعداد درخشانش در بازیگری را دیده بودم به او توصیه کردم من هم همین کار شما را انجام می دادم اما مردم هیچ وقت نفهمیدن که من چه کاره هستم. به شما توصیه می کنم اجرا را فراموش کن و بازیگری را جدی بگیر. حالا نمی دانم شهاب یادش است یا نه و اینکه به حرف من عمل کرده، اما خوشحالم که جایزه جشنواره کن که یکی از جوایز معتبر سینمایی دنیا است را به دست آوده است. معتقدم آدم نمی تواند در چند حوزه کار کند و موفق هم باشد. ممکن است به گفته شما بنده در برنامه سازی، اجرا و بازیگری هم موفق بوده باشم اما احساس می کنم اگر یک حرفه را دنبال می کردم، موفق تر بودم.
بازیگری را ترجیح می دهم
اگر قرار بود از میان برنامه سازی، اجرا و بازیگری یکی را انتخاب کنم حتماً بازیگری را ترجیح می دادم. اما در شرایط کنونی به دلایلی که قبل هم گفتم خیلی هم علاقه ای به بازیگری ندارم.
آموزشگاه بازیگری، کسی را بازیگر نمی کند
آموزشگاه بازیگری هیچ کسی را بازیگر نمی کند. فرد باید استعداد این کار را در درون خود داشته باشد آن وقت اگر آموزشگاه بازیگری درست باشد او را در مسیر قرار می دهد. یعنی هر کسی که می خواهد بازیگر شود علاوه بر علاقه مندی باید استعداد، ذوق و توانایی را توامان داشته باشد. بازیگری در ژن آدم باید باشد و فقط با علاقه به وجود نمی آید.
قهرمان فیلمهای دنیا بالای 60 سال سن دارند
نزدیک به دو دهه پیش اینقدر به جوانان هنرمند و بازیگر، امتیازهای شفاهی داده شد که قهرمان تمام فیلم ها و پیش بّرنده درام ها همه پسرها و دختران جوان شدند. این مدیریت سینما بعد از مدت کوتاهی به تلویزیون هم رسید و مدیران تلویزیونی نیز به تبعیت از سینما، همین موضوع را در سریال های خود دنبال کردند. خلاصه اگر شما در این چند سال اخیر به سریال ها و فیلم های سینمایی دقت کنید، می بینید تمام قهرمان های آنها جوانان هستند در حالیکه این اتفاق در سینما دنیا نمی افتد.
«رابرت دنیرو» بازیگر سرشناس هالیوود سال گذشته در سن 72 سالگی سه فیلم بازی کرد و برای فیلم «پدرخوانده» در سن بالای 40 سالگی اسکار بهترین بازیگر را می گیرد.
«داستین هافمن» دیگر بازیگر کهنه کار سینمای دنیا پنج بار نامزد بهترین بازیگری شده است آن هم در سن و سال بالا. همه اینها نشان می دهد که بازیگر هر چه پا به سن می گذارد پخته تر می شود. فیلم های بسیاری در دنیا ساخته می شود که قهرمان آن یک بازیگر بالای 60 سال است. اما سینما ما پر شده است از تقلید. به محض اینکه قهرمان یک قصه یک پسر جوان است و مورد استقبال قرار می گیرد باقی آثار همه قهرمان جوان برای خود انتخاب می کنند. یا یک پسری که نقش معتاد را خوب بازی می کند باقی فیلمسازان همه می خواهند از او در همین نقش ظاهر شود. یعنی همه چیز را سهل و آسان می خواهند و ریسک دوباره امتحان کردن را نمی کنند. امیدوارم این عادت استفاده از جوانان به عنوان قهرمان تمام قصه ها توسط نویسندگان و فیمسازان ما کنار گذاشته شود و تعادل در این زمینه ایجاد شود.
«شهرزاد» مردم را به لحاظ عاطفی به هم نزدیک کرد
فیلمسازان اکنون فکر می کنند اگر قهرمان قصه خود را یک شخص سن و سال دار انتخاب کنند مخاطب ندارد در حالیکه حسن فتحی در «شهرزاد» نشان داد، این طور نیست.
هنرمندی مثل علی نصیریان در سن 80 سالگی قهرمان قصه «شهرزاد» است و این همه مخاطب دارد.
«شهرزاد» را در ابعاد یک سریال نباید بررسی کرد. این سریال یک انقلاب و پدیده در سریال سازی سینما ایران است. «شهرزاد» توقع مردم را بالا برد. این سریال مردم را به لحاظ عاطفی نیز به هم نزدیک کرد.
به سبب ارتباطاتی که دارم متوجه شدم بسیاری از ایرانی ها خارج از کشور مشتاق دیدن «شهرزاد» بودند. حتی برخی افراد خارجی که با ایرانیان وصلت کرده بودند، به شوق تماشای این سریال زبان فارسی یاد گرفتند.
حتی شنیدهام برخی بار دوم تماشای فصل نخست «شهرزاد» را آغازکردهاند.