محمد موسوی:یك ارتشی نمی‌خواست والیبال بازی كنم

بازیكن تیم ملی والیبال گفت: اگر در المپیك اسیر بی‌تجربگی نمی‌شدیم حتما با نتیجه‌ای بهتر این رقابت‌ها را ترك می‌كردیم. آرزو داشتم با تیم ملی روی یكی از سكوهای اول تا سوم المپیك بایستم كه متأسفانه این اتفاق برایم ممكن نشد.

به گزارش نما به نقل از فارس، سید محمد موسوی ظرف سالهای کودکی و نوجوانی متوجه شد که به رشته والیبال علاقه زیادی دارد ولی اقدام جسورانه اش در همان سنین اندک باعث شد تا این باور را در خود ایجاد کند که می تواند به یکی از بهترین مدافعان والیبال در جهان مبدل شود و اتفاقا اینطور هم شد و او تا امروز بارها در تورنمنتهای مختلف از جمله المپیک 2016 ریو توانسته این عنوان را از آن خود کند.


سید محمد موسوی در گفت و گو با خبرنگار ورزشی مشرق، درباره اینکه چطور موفق شد راهش را به سمت موفقیت پیدا کند حرف زد و از والیبال و دردسرهای تلخ و شیرینش حرف زد تا بیش از پیش مخاطبان و علاقمندان به خود و رشته اش را به درون دنیای پر هیجان این رشته ببرد. متن کامل این گفت و گو در ادامه می آید:

در المپیک به آنچه انتظارش را داشتید نرسیدید؟
نه متأسفانه! بد آوردیم. شاید کمی شانس هم برایمان لازم بود ولی در کل برای نخستین حضور در المپیک باز هم بد نبود. ما خیلی آماده بودیم و از نظر بدنی و تکنیک و تاکتیک هیچ کم و کسری از دیگر رقبا نداشتیم شاید فقط کم تجربگی کار دستمان داد.

اما شما که همگی آخر تجربه هستید؟
المپیک با دیگر میادین تفاوت دارد. هر چقدر هم که خوب باشید کار در المپیک آسان نیست و ما هم که این تجربه را نداشتیم در همین بخش به مشکل خوردیم. اما همین که طلسم نرفتن به المپیک را شکستیم به خودی خود یک موفقیت بود. ضمن اینکه ما در المپیک زنگ تفریح نبودیم و با اقتدار در این دوره حضور داشتیم.

در المپیک هم به عنوان مدافع برتر انتخاب شدی؟
من به این مسایل فکر نمی کنم. هیچ وقت در تورنمنتها به این قبیل مسایل توجهی ندارم و همه فکرم کمک به هم تیمی ها و اجرای برنامه های تاکتیکی تیم است. اگر دفاع می کنم به خاطر دستورات تاکتیکی است و اگر سرویس می زنم یا هر کار دیگری انجام می دهد در راستای اهداف تیمی است.

فقط تو اینگونه فکر می کنی؟
نه! این تفکر همه اعضای تیم ملی است.

کمی از اطلاعات شخصیتان بگویید!؟
محمد موسوی عراقی هستم که در تاریخ 31 مرداد سال 1366 متولد شدم.

می گویند مرداد ماهی ها مغرور و خودگیر هستند!
بله به شدت. من هم مغرورم و احساسم را بروز نمی دهم. خیلی دیر به دیر عصبانی می شوم ولی کوتاه مدت اما وقتی عصبانی بشوم دیگر هیچ چیزی جلودارم نیست. معمولا در نهایت عصبانیتم با شکستن یک وسیله فروکش می کند.

در کدام شهر ایران متولد شدی؟
من در منطقه ای به نام پایگاه چهارم، در فاصله پنج کیلومتری دزفول متولد شدم.



آنجا چکار می کردید؟ اصالتا عرب هستید؟
خیر! فامیلی من که آخرش عراقی است در اصل "ایراکی" بوده و ما اصلیتی اراکی داریم، اما چون نوشته لاتین این دو اسم در لاتین شبیه هم است در برگردان آن به فارسی آن را عراقی ترجمه کرده اند و چون من بچه دزفول هستم و ته فامیلی ام هم عراقی است فکر می کنند که ما عربیم.

چند خواهر و برادر داری؟
من دو خواهر دارم که هر دو هم از من کوچکتر هستند.

درس می خوانی؟
خیر!حدود چهل واحد از تربیت بدنی را پاس کردم اما آنقدر گرفتار اردوهای تمرینی و مسابقات بودم که نتوانستم به تحصیلاتم ادامه دهم و پس از چهار سال رفت و آمد به دانشگاه سرانجام موقتا ترک تحصیل کردم تا در فرصتی مناسب درسم را تا جایی که لازم است ادامه دهم.

کنار والیبال شغل دیگری هم داری؟
بله! با پدرم در کار ساخت و ساز ملک هستیم و در همان عظیمیه کرج این کار را انجام می دهیم. یک رستوران هم افتتاح کرده ام و سرم گرم است.

چه شد که سراغ والیبال آمدی؟
درواقع پدرم باعث شد. او قبل از تولد من والیبال بازی می کرد و به این ورزش علاقه داشت. به یاد دارم که وقتی من کلاس دوم ابتدایی بودم او زمین خاکی که پشت خانه مان قرار داشت را صاف کرد و سنگ ریزه های آن را برداشت. سپس با دوتا میله و خط کشی کردن زمین و یک تور، زمین والیبال درست کرد. اوایل تعداد آنهایی که در آن زمین بازی می کردند آنقدر زیاد نبود و مثلا برای بازی تعدادمان را چهار به چهار می کردیم تا دوتا تیم شویم. بعد هم ساعت ها بازی می کردیم اما پس از گذشت یک سال، سه، چهار تیم به آن زمین آمدند و برنده به جا بازی می کردیم. از همان جا بود که من فهمیدم به والیبال علاقه دارم و در سطح آموزشگاه ها هم خودم را نشان دادم و کم کم به سطح اول والیبال رسیدم.

یادت هست جرقه اصلی برای این کار کجا زده شد؟
روزی در همان زمین خاکی بازی می کردیم و تیم ما یک نفر کم داشت و پدرم مرا که آن زمان کلاس سوم ابتدایی بودم انتخاب کرد. در تیم حریف یک بازیکن ارتشی به نام بهرام پور بود و اسپک هایش خیلی قدرتی نواخته می شد، او مخالف بازی من بود و می گفت که من با ورودم به بازی مسابقه را خراب می کنم و به شکلی نگران آسیب دیدگی من بود اما پدرم سفت و سخت پشت من ایستاد و مرا بازی داد. آن آقا هم مشخصا مرا هدف قرار داده بود تا ثابت کند که من این کاره نیستم و دو تا از اسپک هایش را از کنار صورتم رد کرد و امتیاز گرفتند اما ضربه سومش را با ساعد جمع کردم و در ذهنم گفتم من باید والیبالیست شوم. پله پله بالا آمدم و در نهایت به تیم های نوجوانان و جوانان و بزرگسالان پیدا کردم.

قدت چقدر در این زمینه کمکت کرد؟
خیلی نقش داشت. من همیشه در دوران تحصیلم هم از هم سن و سال هایم کمی بلندتر بودم و برای همین در والیبال هم توانستم موفق تر ظاهر شوم. فکر می کنم هر انسانی استعدادهایی دارد که اگر بتواند آن را در خودش پیدا کند حتما موفق خواهد بود.



وزن و قدت را هم به ما می گویی؟
من دو متر قد دارم و 90 کیلو هم وزنم است.

برای اوقات فراغت چه برنامه هایی داری؟
بیشتر به کارهای غیر ورزشی‌ام و حساب و کتاب های کاری رسیدگی می کنم و خیلی وقت استراحت به معنی واقعی را ندارم. البته با دوستانم بیرون می روم و چون غیر از تمرینات ملی درگیر بازی های باشگاهی مان هم هستیم از این نظر فرصتی برای استراحت زیاد ندارم.

ظاهرا می خواهی همه وقت خودت را برای پیشرفت صرف کنی؟
البته که این کار را می کنم. الان وقت کار کردن است و باید در این شرایط که زندگی خیلی سخت شده آینده ام را از حالا بسازم.

اهل خرافات هم هستی؟
نه! البته خودم یک گردن بند نقره دارم که بیشتر اوقات آن را در گردنم می اندازم و حس می کنم به من کمک می کند. نوعی انرژی از آن می گیرم.

وقتی به سوپر مارکت می روی بیشتر دوست داری کدام خوراکی را برای خودت بخری؟
پفک...من عاشق پفک هستم البته دیگر تنقلات مثل مغز خشکبار و این قبیل چیزها را هم دوست دارم اما بیشترین چیزی که دوست دارم و یا حتما آن را در خریدم می گذارم همین خوراکی است.

تا چه سنی می خواهی در این سطح از ورزش باشی؟
تا وقتی که احساس کنم می توانم مثل سایرین بازی کنم. اگر ببینم که از نظر توانی کم می آورم قبل از اینکه کسی به من این موضوع را گوشزد کند خودم می روم.

از اینکه ولاسکو (سرمربی قبلی تیم ملی) از ایران رفت تا چه اندازه ناراحت شدی؟
خب من و سایر بازیکنان تیم ملی به او عادت کرده بودیم و نمی توانم میزان علاقه ام به او را با کلام توصیف کنم. او باعث شد تا یک نسل از بازیکنان ایران در والیبال، به دنیا معرفی شوند. او را در المپیک دیدم و کلی خاطره را با هم مرور کردیم. شخصیتی دارد که همه او را دوست دارند و کسی را ندیده ام که بگوید از ولاسکو بدش می آید. امیدورام هر جا که هست موفق باشد.

با او ارتباط داری؟
بله من و سایر بچه های تیم ملی با او از طریق تماس با اینترنت یا موبایل با هم در ارتباطیم و اگر هم ما با او تماسی نداشته باشیم او خودش جویای حال ما می شود. ما همگی دوست نداشتیم او از ایران برود اما ورزش حرفه ای این مشکلات را هم دارد.

جمله یا پندی که خیلی به آن اعتقاد داری و به آن هم عمل می کنی؟
اینکه می گویند احترام بگذار و احترام بردار. یا مدل دیگرش این است که هر کس با من خوب تا کند من هم با خوب هستم و یا همان از هر دستی بدهی از همان دست می گیری را خیلی قبول دارم و فکر می کنم همیشه اینطور است. در واقع خود من شخصا اگر ببینم کسی برایم ارزش قائل می شود و به من احترام می گذارد من هم برایش دو برابر احترام قائل می شوم و برعکس اگر ببینم که اینطور نیست من هم روش رفتارم را تغییر می دهم و یا کلا قطع ارتباط می کنم یا عکس العملی مانند خود آن رفتار را بروز خواهم داد.



چقدر به خدا ایمان داری؟
بیش از هر کاری و پیش از اتفاقی به خدا توکل می کنم و می دانم که ناظر به همه رفتارها و حتی افکار ماست. فکر می کنم مهمترین چیزی که در زندگی هر انسانی باید وجود داشته باشد همین ایمان به خداست. چون بعد از آن انسانی که به خدا ایمان دارد همه رفتارها و اعمالش بر اساس ایمانی که دارد در جهت درست حرکت می کند.

آرزویت در زندگی ورزشی چیست؟
من آروز داشتم با تیم ملی ایران روی یکی از سکوهای اول تا سوم المپیک بایستم که متأسفانه این اتفاق برایم ممکن نشد. حالا هم باید سعی کنم برای رسیدن به این خواسته خیلی تلاش کنم و بدنم را آماده نگه دارم تا بتوانم چهار سال بعد هم در همین وضعیت باشم. فکر کنم آن زمان من 33 ساله باشم و اگر مشکلی پیش نیاید شاید هنوز بتوانم دنبال آرزویم بروم.

آرزوی شخصی ات چیست؟
سلامتی و سربلندی خودم و خانواده ام را بر هر چیزی ترجیح می دهم.

۱۳۹۵/۹/۱

اخبار مرتبط