نسخه چاپی

خودكشی ایرانی ها، ریشه های عمیقی دارد

سیر صعودی نرخ خودكشی در سنین مختلف و به شیوه‌های گونه‌گون در عصر حاضر زنگ خطری برای مواجهه با پدیده‌ای اجتماعی است. برای مقابله با این روند رو‌به‌رشد به مثابه تقابل با هر پدیده دیگر قبل از هرچیز نیازمند شناخت آن و علت پدیداری آن هستیم.

به گزارش نما, محمد اسدی در شهروند نوشت: سیر صعودی نرخ خودکشی در سنین مختلف و به شیوه‌های گونه‌گون در عصر حاضر زنگ خطری برای مواجهه با پدیده‌ای اجتماعی است. برای مقابله با این روند رو‌به‌رشد به مثابه تقابل با هر پدیده دیگر قبل از هرچیز نیازمند شناخت آن و علت پدیداری آن هستیم.

خودکشی امری است چند وجهی که به علت ماهیت چندگانه خود در علوم مختلف بدان توجه شده و مورد بررسی قرار گرفته است. برخی آن را نمود روانی واکنش‌های درونی انسان به اتفاقات بیرونی دانسته و برخی دیگر آن را خلاصه در دنیای درون کرده و به دنبال علت آن در فردیت انسان هستند.

امیل دورکیم، جامعه‌شناس قرن نوزدهم درخصوص خودکشی در کتاب خود تحت همین عنوان به بیان تعریف و دسته‌بندی جالب توجهی از آن می‌پردازد. از نظر او خودکشی مرگی است که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم از عمل مثبت یا منفی قربانی‌کردن خویش ناشی می‌شود، به گونه‌ای که قربانی خود می‌داند که آن عمل این نتیجه را به بار خواهد آورد.

دورکیم معتقد است خودکشی امری اجتماعی است، نه پدیده‌ای روانی و آن را ناشی از ساختار اجتماع می‌داند، پس نباید به دنبال منشأ آن در فرد بود. وی بر آن است که در هر جامعه با توجه به فرآیندهای اجتماعی و عوامل مختلف میزانی از همبستگی اجتماعی وجود دارد که تغییر در میزان این همبستگی موجب تغییر نرخ خودکشی در جامعه می‌شود.

بنابراین دورکیم می‌گوید نرخ خودکشی در هر جامعه ثبات نسبی دارد و این امر بدان جهت است که خودکشی امری اجتماعی بوده، چراکه پدیده‌های روانی نرخ ثابت ندارند. این جامعه‌شناس معتقد بر وجود رابطه معناداری میان میزان همبستگی اجتماعی و نرخ خودکشی در یک جامعه است، چنان‌که هرچه میزان همبستگی اجتماعی پایین باشد، میزان انزوای اجتماعی بالا رفته و افراد دچار فردگرایی افراطی شده و در نتیجه نرخ خودکشی در آن جامعه افرایش می‌یابد.

این رابطه گاهی در جهت خلاف نیز صادق است، یعنی گاهی علت خودکشی میزان بالای همبستگی اجتماعی بوده که در نتیجه این بالابودن فرد حاضر است جان خود را برای ارزشی بالاتر فدا کند، بدین سبب که فردیت فرد تضعیف و یگانگی اجتماعی بیشتر شده است؛ این امر در صورت مثبت خود در قالب شهادت ظهور می‌یابد و در وجه منفی‌اش در قالب حرکات و فعالیت‌های انتحاری است.

دورکیم خودکشی دسته نخست را که فرد به علت فردگرایی افراطی اقدام به آن می‌کند، خودکشی خودخواهانه و دسته دوم را که به جهت وجود میزان بالای همبستگی اجتماعی اتفاق می‌افتد، خودکشی دگرخواهانه نام نهاد.

وی نوع سومی از خودکشی را نیز مورد بررسی قرار داد که در آن فرد تحت‌تاثیر نوسانات اقتصادی است و عامل این‌گونه از خودکشی آن است که ثبات اقتصادی از بین برود. دورکیم این‌گونه از خودکشی را که به اعتقاد او رایج‌ترین گونه خودکشی در عصر معاصر است، خودکشی انومیک نامید. همچنین به اعتقاد او نرخ خودکشی انومیک در مردان بیشتر از زنان است. از طرفی بر آن است که این‌گونه از خودکشی در افراد مجرد بیشتر محتمل بوده، چراکه میزان بی‌احتیاطی اقتصادی در افراد مجرد به مراتب بیشتر از افراد متاهل است.

گونه‌ای دیگر از خودکشی تحت عنوان خودکشی‌های تقدیرگرایانه توسط امیل دورکیم مورد شناسایی قرار گرفت، بدین توضیح که هرگاه در یک جامعه افراد به هر علت امیدی برای زندگی نداشته باشند و آینده‌ای برای خود خارج از مقدرات اجباری جامعه متصور نباشند، امکان اقدام به این‌گونه از خودکشی وجود دارد.

مثلا محرومیت از حقوق اجتماعی به صورت مادام‌العمر می‌تواند یکی از علل این ناامیدی باشد. برساخت اهداف و آمال و آرزو‌های بزرگ و عدم دسترسی به وسایل و ابزار مناسب برای دستیابی به آن اهداف نیز می‌تواند میزان قابل‌توجهی از ناکامی و ناامیدی را در افراد ایجاد کند.

بنابراین و در نتیجه از نظر امیل دورکیم علت خودکشی را باید در ساختار جامعه جست‌وجو کرد. ایجاد ترازی متناسب از همبستگی اجتماعی، برقراری ثبات اقتصادی و اصلاح ساختار جامعه به نفع بالابردن امید و انگیزه افراد برای ادامه زندگی می‌تواند در کنترل این پدیده اجتماعی تاثیرگذار باشد.

۱۳۹۶/۵/۱۶

نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...