نسخه چاپی

گزارشی از خشونت تا ذلت ارتش رضاخان:

فروپاشی ارتش تعلیم دیده رضاخان در جریان هجوم متفقین به ایران

عکس خبري -فروپاشي ارتش تعليم ديده رضاخان در جريان هجوم متفقين به ايران

"هزینه‌ای كه برای ارتش رضاخان شد هیچ تناسبی با كارآیی آن نداشت و مشاهده می‌شود كه در این دوره از تاریخ ایران نیروی نظامی و ارتشی به بی‌عرضگی ارتش رضاخانی سراغ نداریم و امام خمینی بارها در مورد بی‌عرضگی ارتش رضاخان سخن گفتند."

به گزارش نما؛ رژیم رضاخان، رژیمی کاملا نظامی بود و ارتش و نیروهای نظامی در همه زمینه‌ها محور امور و اساس و تکیه‌گاه اداره کشور محسوب می‌شد. به همین دلیل، ظاهرا در تاریخ معاصر ایران هیچ دوره‌ای را مشاهده نمی‌کنیم که به میزان دوره رضاخان به ارتش و نیروی نظامی اهمیت داده شود. وقتی از دید سلسله پهلوی و طرفداران این رژیم به تاریخ معاصر و تاریخ نظامی ایران نگاه کنیم، باید به طور مکرر، عبارت‌ها و جمله‌های زیر را پشت‌سر هم ببافیم و آنها را تکرار کنیم.
رضا شاه بنیانگذار ارتش نوین ایران است. رضا شاه ارتش سنتی ایران را که هیچ کارایی و خاصیتی نداشت و بسیار آشفته و ناتوان بود، به ارتشی کاملا نوین و هم‌ردیف با ارتش‌های جدید، تبدیل کرد. رضا شاه، روش سربازگیری نوین و با حساب و کتابی را پی‌ریزی کرد. رضاشاه نه تنها ارتش ایران را نوین کرد، بلکه نظام آموزشی، تاکتیکی، تجهیزات و حتی لباس ارتش ایران را به‌طور کامل دگرگون کرد و ارتشی بنیاد نهاد که در تاریخ ایران سابقه نداشت…
وقتی افراد سطحی‌نگر و ناآگاه، در میان کتاب‌ها و نوشته‌های طرفداران و حامیان رژیم رضاخان به این‌گونه عبارت‌ها و جمله‌ها چشم می‌اندازند و می‌بینند که از مهم‌ترین افتخارات رضاخان و فرزند رضاخان (محمدرضا پهلوی) و از مهم‌ترین افتخارات حامیان و طرفداران رژیم پهلوی در طول هشتاد سال گذشته، همین‌گونه جمله‌ها و عبارت‌ها است. یقینا به نوعی تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند و گمان می‌کنند که رضاخان در طول سال‌های سلطه بر ایران، حداقل این کار مهم را انجام داد که ارتش نوین و آموزش‌دیده و مجهزی را بنیانگذاری کرد.
این تصور زمانی غلظت می‌یابد که به چگونگی قدرت گرفتن رضاخان دقت بیشتری نشان بدهند و مشاهده کنند که رضاخان از ابتدا فردی نظامی بود و از طریق نظامی و با تکیه بر قدرت نظامی به فرمانروایی رسید و تا آخر نیز با تکیه بر قدرت نظامی، به سلطه خودش استمرار بخشید و حتی برنامه‌ها و سیاست‌های فرهنگی (مثل ماجرای کشف حجاب) را نیز از طریق قدرت نظامی به انجام رساند.
رضاخان کارهای زیادی برای تقویت کمی و کیفی ارتش خود کرد
او جایگاه اجتماعی و سیاسی و نفوذ نظامیان در بخش‌های مختلف جامعه را نیز به‌طور بی‌سابقه افزایش داد
و آنها را کاملا حاکم بر سرنوشت و زندگی مردم کرد.
هنگامی‌که رضاخان به قدرت رسید، تعداد کل نفرات ارتش ایران به سختی به 30 هزار نفر می‌رسید ولی رضاخان در عرض چند سال این تعداد را به 120 هزار نفر افزایش داد. علاوه بر افزایش 400 درصدی نفرات ارتش در زمان رضاخان، بودجه ارتش نیز به صورت حیرت‌انگیز افزایش پیدا کرد و تقریبا هر سال بیش از 50 در صد کل بودجه کشور صرف تقویت و گسترش کمی و کیفی ارتش شد. به عبارت دیگر، در دوره رضاخان، عموم مردم و کل وزارتخانه‌ها و سازمان‌هایی که در آن زمان وجود داشت، مجموع سهمشان از بودجه کل کشور به اندازه بودجه ارتش نبود.
از همین‌جا می‌توان متوجه شد که وضع معیشت عموم مردم نسبت به نظامی‌ها و همچنین کیفیت و کمیت بخش‌های دیگر جامعه مثل آموزش، بهداشت، ترابری، کشاورزی، صنعت و… چگونه بوده است و چگونه ارتش رضاخان سهم همه مردم و سهم همه بخش‌های جامعه را می‌بلعیده است. البته سهم ارتش رضاخان محدود به استفاده از بودجه 50 درصدی کل کشور نبود و افسران و نظامیان رضاخان به دستور صریح ارباب خود (رضاخان) مجاز بودند هرجا ملک‌، زمین، باغ و مستغلات خوب و چشم‌گیر دیدند به نوعی تصاحب کنند.
در پی همین سیاست بود که خود رضاخان بیش از سه میلیون هکتار از بهترین زمین‌های زراعی و حاصل‌خیز کشور را تصاحب کرد و افسران و صاحب‌منصبان او نیز به نسبت موقعیت و زوری که داشتند، اموال و زمین‌های زیادی تصاحب کردند.
در زمینه آموزش فنون نظامی، توسعه مدارس نظامی، فرستادن افسران به خارج برای گذراندن دوره‌های ویژه نظامی، خرید تجهیزات و ادوات نظامی، ایجاد کارخانه‌های اسلحه‌سازی و… نیز رضاخان کارهای زیادی برای تقویت کمی و کیفی ارتش خود کرد. علاوه بر همه این‌ها، جایگاه اجتماعی و سیاسی و نفوذ نظامیان در بخش‌های مختلف جامعه را به‌طور بی‌سابقه افزایش داد و آنها را کاملا حاکم بر سرنوشت و زندگی مردم کرد.
برخلاف افراد ناآگاه و سطحی‌نگری که شاید تحت‌تاثیر گفته‌ها و نوشته‌های مدیحه‌سرایان رژیم پهلوی، گمان نادرست و غیرواقعی درباره نقش رضاخان در پدیدآوردن ارتش به اصطلاح نوین و منسجم پیدا کنند ولی این موضوع را هم نباید از نظر دور داشت که هزینه‌ای که برای تقویت کیفی و کمی ارتش رضاخان صرف شد هیچ تناسبی با کارایی آن ارتش نداشت و همین امر سبب حیرت و سوال می‌شود و ذهن افراد کنجکاو و عمیق را نیز به این سوی می‌کشاند که طبیعتا و عقلا ارتش رضاخانی به دلیل هزینه بسیار هنگفتی که طی دو دهه برای آن صرف شده می‌بایست ارتشی قوی و پرتوان باشد و بتواند از مرزهای میهن به خوبی دفاع کنند.
اما هنگامی‌که به کارکرد این ارتش پرهیاهو و به اصطلاح نوین در عرصه عمل چشم می‌اندازیم، مشاهده می‌کنیم که در هیچ دوره‌ای از تاریخ ایران‌ نیروی نظامی و ارتشی به ضعف، ناتوانی و بی‌عرضگی ارتش رضاخانی سراغ نداریم و اصطلاحات و کلمات و عبارت‌هایی مثل نوین بودن، قدرتمند بودن و... کاملا مضحک است؛ زیرا این ارتش با تمام هیاهوهایی که درباره آن می‌شد، در روز معرکه حتی یک ساعت نیز در برابر مهاجمان و بیگانگان مقاومت نکرد و ارتشی که رضاخان بارها به آن می‌بالید و مدیحه‌سرایان رژیم پهلوی نیز سال‌ها است که به آن می‌بالند، در عرض چند ساعت چنان از هم پاشید که گویی ایران از ابتدا ارتشی نداشته است.
علت اصلی فروپاشی فوری و چند ساعته ارتش به اصطلاح نوین و تعلیم‌دیده رضاخان در جریان هجوم متفقین به ایران
این بود که این ارتش به‌جای این‌که بر ملت تکیه داشته باشد, در برابر مردم قرار داشت
و در طول دو دهه, وظیفه اصلی خود را سرکوب و آزار مردم قرار داده بود
امام خمینی بارها به بی‌عرضگی، ناتوانی‌ها و گسیختگی فوری و غیرقابل انتظار ارتش رضاخان که با هیاهوی رژیم پهلوی در این‌باره کاملا تناقض داشت، اشاره کرده است. در برخی سخنان که امام در این زمینه ایراد فرموده‌اند، چنین می‌خوانیم:
«این را من یادم است، شماها شاید هیچ کدام یادتان نباشد که وقتی که جنگ عمومی شروع شد و متفقین ایران را خواستند قبضه کنند، برای این‌که پلی باشد (برای) بین آنها و جاهای دیگر که دعوا داشتند، سه تا لشکر از سه جنبه به ایران حمله کردند، مال انگلستان بود و مال آمریکا بود و مال شوروی و آن حرف‌هایی که رضاشاه می‌گفت، مثل همین حرف‌هایی است که این می‌زند که : « قدرت ما دیگر به آنجا رسیده که کسی نمی‌تواند تعدی کند، به آنجا رسیده است و کذا»، یک‌دفعه معلوم شد که یک ادعایی بوده است که تویش خالی بوده است، فقط این یک حرفی بوده. آن‌وقت می‌گفتند که اعلامیه‌ای که دوم نداشت اعلامیه لشکر ایران بود که اعلامیه اول را که اعلامیه جنگشان بود، دومی نداشتند که ظاهرا سه ساعت طول کشید وقتی که رضاشاه به سردارهایش گفته بود که آخر چرا سه ساعت گفته بودند سه ساعت هم زیادی بود برای این‌که ما هیچی نداشتیم آنها همه‌چیز راه می‌آمدند، سه ساعت راه می‌آمدند والا چیزی در کار نبود. وقتی هم که یک قدرتی اتکال به ملت نداشته باشد، نظیر همان رضا شاه می‌شود که سه تا مملکت، این سه تا لشکر ریختند به ایران و ایران را گرفتند.
در زمان رضاخان این قوای انتظامیه همه سرکوب می‌کردند ملت را. آن روزی که قوای خارجی متفقین هجوم آوردند به ایران، همین قوای انتظامیه، سرانشان در تهران همچون که سرحد، اینها هجوم آوردند، اینها از تهران فرار کردند. این را ما شاهد بودیم که چمدان‌هایشان را بستند و از تهران فرار کردند، می‌گفتند، طرف اصفهان می‌روند، حال از آنجا کجا می‌روند را من نمی‌دانم, و در مقابل آنهایی‌که هجوم کردند, مهاجمین. آن‌وقت گفتند که سه ساعت مقاومت کردند و بعد گفتند که وقتی رضاخان از یکی از صاحب‌منصبان پرسیده است که آخر سه ساعت چرا گفته است, این را به شما گفته‌اند سه ساعت, ساعتی در کار نبود, آنها از آن طرف آمدند، ما از آن طرف فرار کردیم, مقابله ارتش درمقابل خارجی این‌طور بود, و در مقابل ملت خودش سرکوبی می‌کرد، هرطور تعدی را می‌خواست می‌کرد و سران ارتش که آن‌طور با مردم رفتار می‌کردند, به مجرد این‌که اطلاع پیدا کردند از این‌که آمدند اینها به سرحد, بدون این‌که باز وارد بشوند, اینها از تهران فرار کردند و سربازخانه‌ها هم به هم خورد که من خودم تهران بودم آن‌وقت, می‌دیدم که این سربازها ویلان توی خیابان‌ها دارند می‌روند.
من خودم شاهد این بودم در سرحدات وقتی که این اجنبی‌ها وارد شدند در تهران, صاحب‌منصب‌ها گذاشتند و فرار کردند, یعنی تمام پادگان‌ها را رها کردند, سربازها را من می‌دیدم که توی کوچه‌ها توی خیابان, سر خود دارند می‌گردند و حتی چیزی هم که بخورند نداشتند, یک شتری عبور می کرد , قافله شترهایی عبور می‌کردند, مثل این‌که خربزه بود, اینها که می‌افتاد از رویشان, اینها حمله می کردند که بخورند و صاحب‌منصب‌هایشان بارهایشان را بستند و فرار کردند.
من آن روز تهران بودم و در یک میدانی که نزدیک به این خط‌آهن, ایستگاه خط‌آهن بود آنجا بودم و دیدم که سربازها در تهران از سربازخانه‌ها بیرون آمدند و دارند فرار می‌کنند, هیچ در تهران خبری نبود, فقط در سرحدات بود که خبرش رسیده بوده که بله اینطور شده است, سربازها از سربازخانه‌ها بیرون آمده بودند و یکیشان را, یکی دو نفرشان را من دیدم که دنبال یک شتری که یک‌بار به بارش بود می‌گردیدند که چیز ازش بیفتد بخورند. تمام, تقریبا تمام فرماندهان ارتش چمدان‌های خودشان را بستند و فرار کردند, از تهران فرار کردند, فرار کردند که بروند بیرون شاید از ایران بروند بیرون و ارتش ما که آنقدر برایش صحبت می‌کردند که قدرتمند است, فقط این کار را می‌کرد و همین‌طور قوای نظامی و انتظامی دیگرش که مردم را سرکوب می‌کرد…
آنها با ما جنگ نداشتند، می‌خواستند بیایند و عبور کنند از اینجا و اینجا را بگیرند, این‌قدر مقاومت کردند که اصل به حسب حرف اول و دروغ اول، سه ساعت و به حسب حرف دوم که شاید آن صادقانه بوده, این‌که اصلا مقاومتی در کار نبوده، آنها آمدند و ما هم رفتیم، فرار کردیم. این وضع ارتش بود در آن‌وقت و وضع ژاندارمری آن‌وقت."
همان‌طور که امام خمینی اشاره می‌فرماید، علت اصلی فروپاشی فوری و چند ساعته ارتش به اصطلاح نوین و تعلیم‌دیده رضاخان در جریان هجوم متفقین به ایران، این بود که اولا این ارتش به‌جای این‌که بر ملت تکیه داشته باشد، در برابر مردم قرار داشت و در طول دو دهه، وظیفه اصلی خود را سرکوب و آزار مردم قرار داده بود. ثانیا؛ ارتش رضاخان در اساس مثل خود رژیم رضاخان، ارتشی استعمار ساخته بود و برای حفاظت از منافع نامشروع استعمار پدید آمده بود و در ذهن این ارتش، دفاع از میهن، دفاع از منافع و کیان دین و ملت، دفاع از عزت و حیثیت ملی و دینی، جانبازی در راه آب و خاک و آزادگی و سرافرازی و… هیچ جایگاهی نداشت و در این زمینه‌ها، نه‌تنها آموزشی ندیده بود و ذهن کاملا خالی داشت، بلکه پیوسته آموزش‌ها و القائات خلاف مفاهیم مذکور از رضاخان و سایر عوامل استعمار گرفته بود.
ارتش رضاخان فقط یاد گرفته بود که چگونه مردم مظلوم و بی‌دفاع را هدف هجوم قرار دهد تا اموال آنها را برباید، زبان آنها را ببندد، دهان آنها را بدوزد، قلم اهل فرهنگ را بشکند، حجاب و چادر زنان را بدرد، به عفت و ارزش‌های اصیل مردم آتش بیفکند، مدارس دینی و مساجد و امکان مقدس را مغول‌وار هدف هجوم قرار دهد، مردم کوچه و خیابان را با آرایش‌ها و نمایش‌ها و هیاهوهای ابلهانه وحشت‌زده کند، فجایعی مثل فاجعه مسجد گوهرشاد به وجود آورد و…
علاوه بر این‌ها، ارتش رضاخان به دلیل ماهیت و خاستگاه استعماری و ضد مردمی، ترس از استعمارگران را در ذات خود داشت و از لحاظ روانی و ذهنی به شکلی تعلیم دیده بود که خود به خود در برابر استعمارگران، شکست‌خورده محسوب می‌شد و هیچ اراده‌ای در این زمینه نداشت. ذهن و روان ارتش رضاخان طوری شکل داده شده بود که گمان می‌کرد مقاومت در برابر استعمارگران و نیروهای نظامی استعمار، امری محال و افسانه است و بهترین برخورد با آنها، تسلیم محض و بی‌ارادگی محض است.
ارتش رضاخان مثل خود رژیم رضاخان, ارتشی استعمار ساخته بود
و برای حفاظت از منافع نامشروع استعمار پدید آمده بود
و در ذهن این ارتش، دفاع از دین و میهن و جانبازی در راه وطن هیچ جایگاهی نداشت
به‌طور کلی، ارتش رضاخان دو ویژگی عمده داشت: اول؛ نهایت نخوت، شدت، خشونت و دریدگی و درندگی در برابر مردم. دوم؛ نهایت رخوت، ذلت، وحشت، رمیدگی و بی‌ارادگی در برابر استعمارگران. همین ویژگی مهم سبب شد که در شهریور 1320 که ایران هدف هجوم بیگانگان و استعمارگران (انگلیس، شوروی و آمریکا) قرار گرفت، ارتشی که آن همه به آن نازیده شد و ارتشی که دو دهه تمام بودجه مملکت را بلعیده بود، چنان فضاحتی به بار آورد که در تاریخ ایران سابقه‌ای نداشت.
خوشبختانه با وقوع انقلاب اسلامی، ارتش ایران کاملا تغییر ماهیت داد و ارتشی مردمی و قوی و استعمارستیز و شجاع شد. از دیدگاه امام خمینی ارتش جمهوری‌اسلامی ایران,،ارتشی است که پناهگاه ملت، حامی مردم و رئوف نسبت به ملت، متکی به ملت، سرافراز و شهادت‌طلب، حافظ منافع ملت، نگهبان کشور، حافظ استقلال و آزادی میهن، جانباز در راه دین و میهن، عنصری قهرمان و فداکار و در یک کلام، ارتشی اسلامی و ملی است.
امام خمینی درباره فرار فضاحت‌بار ارتش رضاخان می‌گوید: یک‌دفعه معلوم شد که یک ادعایی بوده است که تویش خالی بوده است، فقط این یک حرفی بوده. آن‌وقت می‌گفتند که اعلامیه‌ای که دوم نداشت اعلامیه لشکر ایران بود که اعلامیه اول راکه اعلامیه جنگشان بود، دومی نداشتند که ظاهرا سه ساعت طول کشید, وقتی که رضاشاه به سردارهایش گفته بود که آخر چرا سه ساعت، گفته بودند سه ساعت هم زیادی بود. این را به شما گفته‌اند سه ساعت‌، ساعتی که در کار نبود‌، آنها از آن طرف آمدند‌، ما از آن طرف فرار کردیم‌، مقابله ارتش در مقابل خارجی این‌طور بود‌ و در مقابل ملت خودش سرکوبی می‌کرد‌, هر طور تعدی را می‌خواست می‌کرد و سران ارتش که آنطور با مردم رفتار می‌کردند‌، به مجرد اینکه اطلاع پیدا کردند از اینکه آمدند اینها به سر حد، بدون اینکه باز وارد بشوند، این‌ها از تهران فرار کردند و سربازخانه‌ها هم به هم خورد که من خودم تهران بودم آن‌وقت‌ می‌دیدم که این سربازها ویلان توی خیابان‌ها دارند می‌روند‌.
به دلیل ماهیت و خاستگاه استعماری و ضد مردمی، ترس از استعمارگران را در ذات خود داشت و از لحاظ روانی و ذهنی به شکلی تعلیم دیده بود که خود به خود در برابر استعمارگر‌، شکست‌خورده محسوب می‌شد و هیچ اراده‌ای در این زمینه نداشت‌. ذهن و روان ارتش رضاخان طوری شکل داده شده بود که گمان می‌کرد مقاومت در برابر استعمارگران و نیروهای نظامی استعمار‌، امری محال و افسانه است و بهترین برخورد با آنها تسلیم محض و بی‌ارادگی محض است‌.

۱۳۹۲/۱۲/۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...