به گزارش نما این روزها اوباما و اسد زیاد مصاحبه میکنند؛ گویی سناریوهای احتمالی برای آینده سوریه را باید از خلال همین جنگ کلمات جستجو کرد. اسد که تا پیش از این ترجیح میداد در مقابل سماجت خبرنگاران پیرامون واکنش احتمالی سوریه به حملات هوایی آمریکا مقاومت کند، در مصاحبه با شبکه آمریکایی سیبیاس گفت:"واشنگتن باید منتظر هر عکسالعملی باشد"
تهدید اسد که با ارائۀ پیشنهاد روسها برای کنترل بر سایتهای شیمیایی سوریه همزمان شد، فیتیله جنگ را پائین کشید و با درخواست اوباما برای تعویق رأیگیری در کنگره، فعلاً احتمال حملۀ هوایی ضعیف شده است. اما چرا روند عقبنشنی از موضع حمله سرعت بیشتری به خود گرفته است؟ دلیل استقبال غرب از پیشنهاد روسها چیست؟ چرا به یکباره احتمال جنگ بالا میگیرد و بعد از مدتی دوباره فروکش میکند؟ دلیل تردیدها و اما و اگر آمریکا و اروپا چیست؟
قاسم محبعلی، مدیرکل پیشین خاورمیانه وزارت خارجۀ کشورمان در گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین به این سوالات پاسخ داده است که در ادامه میخوانید:
با پیشنهاد روسها و تعویق رِأی گیری در کنگره آیا موازنه به نفع بشار تغییر کرده است؟
تغییری در مناسبات منطقهای و بینالمللی سوریه به وجود نیامده است. هر یک از طرفین میتوانند تسلیحات را از حامیان خود دریافت کنند و جنگ همچنان ادامه دارد. آنچه که بازدارندۀ سوریه بود، موشکها و سلاحهای کشتار جمعی بود که تهدید خارجی برای این کشور به وجود آورده بود. سوریه در زمانی که احساس خطر میکرد، میتوانست با این سلاحها طرفهای مقابل را تهدید کند. وقتی این تهدید از بین برود یعنی دولت سوریه عقب نشینی کرده است.
آمریکاییها شاید هدف اصلیشان در این مرحله، حملۀ نظامی نبوده است؛ چون هم افکار عمومی برای این اقدام حاضر نیست و هم دولتها علاقمند به آن نیستند؛ اما آمریکا با این تهدید نظامی بخشی از قدرت سوریه را از این کشور و متحدانش گرفت.
اقدامی که دولت سوریه، ایران و روسها کردند، اقدام هوشیارانهای بود؛ داشتن سلاح شیمیایی و کاربرد آن خلاف قوانین بین المللی و محکوم است و نمیشد از این مسئله دفاع کرد. پیشنهادی که ایران و روسیه پیرامون نظارت بر مراکز شیمیایی سوریه ارائه کردند بسیار هوشمندانه بود. از این حیث این مسئله به نفع دولت سوریه شد و این کشور را از موضع اتهام خارج کرد.
آیا تهدید به حملۀ نظامی همچنان وجود دارد؟
این تهدید به طور کامل رفع نشده است. مسئلۀ مهم زمان است. در واقع آمریکا زمانی دست به حمله میزند که هدف مورد نظر آنها در سوریه تأمین شده باشد. در حال حاضر به نظر نمیرسد که آن شرایط فراهم شده باشد.
در رسانهها به کرات از واکنش سوریه نسبت به حملۀ احتمالی آمریکا میشنویم. همۀ ما می دانیم که ارتش اسد توان مقابله با حملات هوایی آمریکا را ندارد. توان دفاعی ارتش سوریه چقدر است؟ آیا میتواند به شکلی محدود به این حملات پاسخ دهد؟
اینکه توان نظامی سوریه با آمریکا فاصلۀ زیادی دارد، واقعیتی وصف ناپذیر است. نمی توان تصور کرد نیروهای هوایی و یا قدرت موشکی سوریه بتواند با توان موشکی آمریکا در ترکیه، دریای سرخ و اطراف سوریه برابری کند. آمریکاییها حتماً در کنار کنترل ماهوارهای لحظه به لحظهواکنش سوریه را در زمان حمله محاسبه میکنند.
اما پرسش اینجاست که آیا سوریه واقعاً میتواند عکس العمل موثری نشان دهد یا خیر؟ این محل بحث و سوال است؛ در واقع مسئلۀ مهم ارادۀ سوریه برای این کار است که نباید آن را از نظر دور داشت؛ سوریه شاید بتواند علیه اسراییل واکنش نشان بدهد اینکه این واکنش چقدر تأثیرگذار است بحث دیگری است؛ آنها حتماً میتوانند واکنش نشان بدهند اما سوال اینجاست کهچرا تاکنون واکنش نشان ندادهاند؟
سوم اینکه عکس العمل سوریه به این امر بستگی دارد که هدفآمریکا از حمله به این کشور چیست. اگر برداشت آمریکا از حمله به سوریه اینست که قصد تنبیه دمشق را دارد (همانند کاری که اسراییلیها با سوریه کردند؛ آنها به زعم خودشان در جایی که احساس کردند سوریه پایش را از گلیماش درازتر کرده، دست به عملیات علیه این کشور زدند) سوریه نیز به این مسئله واقف خواهد بود وبنابراین عکس العملی نشان نمیدهد؛ چون به هزینۀ عکس العمل واقف است.
اما در صورتی که آنها احساس کنند که بحث تغییر رژیم مطرح است، اگر بتوانند و عکس العملی از دست شان بربیاید این کار را خواهند کرد. ولی برداشت شخصی من اینست که در صورتی که سوریه بخواهد عکس العمل نشان بدهد، عکس العمل نامتقارن خواهد بود. شاید به همان اشکالی که صدام حسین و یا کسانی که در معرض حملات آمریکا قرار میگرفتند تلاش می کردند، انجام بدهند. اما عکس العمل مستقیم همانند زدن ناوها، مراکز دفاعی آمریکا و یا نقاط حساس مثل اسراییل بعید به نظر میرسد چون سوریه نه توان آن را دارد و نه اراده ای برای این کار خواهند داشت.
آیا جنگ کسی را منتفع میکند؟
اصولاً باید تلاش کرد که جنگی صورت نگیرد، اصولاً دیپلماسی همۀ کشورهای منطقهای و فرامنطقهای باید این باشد که جنگی صورت نگیرد، جنگ به باور من به نفع هیچکس نیست. ممکن است جنگ طلبان و افراطیون جنگ سالار در دو سوی بحران علاقمند باشند که جنگ رخ دهد چون نان آنها در جنگ، بحران و درگیری است.
چه موانعی تاکنون مانع از ورود آمریکا به بحران شده است؟ به یک معنا چرا آمریکا در جنگ تا این اندازه محتاط است؟
اینکه آمریکاییها جنگ کنند و یا نکنند واقعیت اینست که برخی محدودیتها و سیاستهای برای آمریکا در مورد سوریه وجود دارد. محدودیتها بدین شرح است:
اگر پیام اخیر اوباما را خطاب به ملت آمریکا شنیده باشید ویبه این مسئله اشاره میکند که سوریه، عراق و افغانستان نخواهد شد. فکر میکنید اوباما چرا به این مسئله اشاره میکند؟
زمانی که بوش به عراق و افغانستان حمله کرد، تصور سادهای داشت و بر این باور بود که اوضاع در این دو کشور همانند آنچه که پس از جنگ جهانی دوم در اشغال ژاپن و آلمان رخ داد، پیش خواهد رفت. آنها قدرت نظامی ژاپن و آلمان را به طور کامل از بین بردند و به جای آن یک ارتش جدید با ساختار جدید پایه گذاری کردند؛ در این کشورها این سیاست جواب داد به این علت که دو کشور موردنظر به شکلی ساختاری روند و پروسۀ دولت-ملت و یا همان Nation-Stateرا طی کرده بودند؛ باکس ملی در آنها شکل گرفته بود؛ همانند آنچه که در بسیاری از کشورهای اروپایی امروز میبینیم؛ در واقع مجموعه ویژگیهایی که یک کشور را از کشور دیگر متمایز میکند؛ ویژگیهایی که در صورت اشغال کشور موردنظر تغییر خطرناکی در وضعیت ملی آن واحد سیاسی ایجاد نمیکند( همانند زمانی که فرانسه توسط آلمان اشغال شد)
اما در مورد خاورمیانه اینچنین نیست؛ چیزی به نام باکس ملی و یا پروسۀ دولت-ملت در مجموعۀ کشورهای خاورمیانه شکل نگرفته است. تقریباًاکثر کشورهای واقع در این حوزۀ جغرافیایی که پس از جنگ جهانی اول تشکیل شدند هنوز این پروسه را طی نکردهاند و همۀ آنها در خطر فروپاشی قرار دارند و تنها یک عامل این جغرافیایی ملی را حفظ کرده و آن ارتش و قدرت نظامی است. از الجزایر گرفته تا پاکستان، ترکیه، عراق، سوریه، یمن، مصر و .. اگر ارتش را از این کشورها حذف کنید این کشورها دچار فروپاشی میشوند و تجزیه میشوند.
پس قرار نیست این شیوه برای سوریه اجرا شود؟
اشتباهی که آمریکاییها در عراق کردند این بود که ارتش را از بین بردند، هرچند که ارتش تحت تأثیر حزب بعث بود، اما وقتی ارتش از بین رفت آنها دیگر نتوانستند ارتش ملی ایجاد کنند؛ در حال حاضر نیز کردها در این کشور ارتش خود را دارند، شیعیان، ارتش خود را دارند و سنیها نیز تلاش میکنند نیروهای نظامی خود را داشته باشند؛ چون تحت فشار هستند تلاش میکنند از طریق ترور، بمبگذاری و .. موقعیت نظامی خود را نشان دهند.
در مورد سوریه نیز اگر ارتش از بین برود، هیچ نیروی دیگری قادر نخواهد بود که تمامیت ارضی سوریه را حفظ کند مگر اینکه قدرت خارجی وارد این کشور شود؛ بازسازی این کشور نیز کار سادهای نیست؛ این محدودیتبزرگی است که به نظر نمیرسد آمریکاییها علاقمند به وقوع آن در سوریه باشند.
محدودیت دوم اینست که سوریه کنار گوش اسراییل قرار دارد و بحرانها میتواند در صورت فروپاشی به سرعت به مرزهای اسراییل، لبنان و اردن و حتی به سمت ترکیه سرایت پیدا کند؛ بنابراین نباید در قبال این مسئله دست به ریسک زد.
پس شرایط مورد نظر آمریکا در مقطع فعلی چیست؟
جنگ داخلی سوریه به جنگ طائفی- مذهبیتبدیل شده است؛ دو جریانی که در حال مبارزه با یکدیگر هستند، دو جریان عمدۀ جهان اسلام را تشکیل میدهند: اسلام سیاسی سنی و اسلام سیاسی شیعی؛ تداوم جنگ این دو طیف به نفع آمریکا و غرب است و احتمالاً علاقمند نیستند که هیچ طرف پیروزی در این جنگ وجود داشته باشد، چون همانطور که اوباما و همچنین رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا بدان اشاره کرده بود، پیروزی هیچیک از دو طرف در سوریه منافع آمریکا را تأمین نمیکند. (چه پیروزی اپوزیسیون و چه پیروزی نیروهای بشار اسد)
بنابراین سیاست آمریکا اینست که این جنگ ادامه پیدا کند و هر دو تضعیف شوند. هم اکنون زمان مناسبی برای اینکه در مورد سوریه تصمیم گیری شود، نیست. از سویی جایگزین مناسبی برای رژیم سوریه وجود ندارد که بتواند کشور را اداره کند.
بخش دیگری از سیاست آمریکا به نگاه لابی یهودی بازمیگردد؛ لابی یهودی احساس میکند که اگر اسد کنار برود، ممکن است هر کس دیگری که جای اسد بیاید(به خصوص اگر اکثریت سنی را همراه خود داشته باشد) تهدید بیشتری متوجه اسراییل کند تا حکومت علویان در سوریه.
گفتید آمریکا تمایلی به فروپاشی ارتش سوریه و تکرار تجربۀ عراق را ندارد؛ چه تضمینی وجود دارد که اصولاً پس از کنار رفتن بشار اسد این ارتش ساختارش همچنان قدرتمند و منسجم باقی بماند؟
در بخش محدودیتهای آمریکا به این مسئله اشاره کردم. آمریکا در صورت ورود به جنگ قاعدتاً باید با ارتش سوریه بجنگد و آن را هدف قرار دهد و یا قدرت و توان آن را کاهش و یا از بین ببرد.اما مسئلۀ مهم اینجاست که در صورت تضعیف ارتش، نیروهای مخالف طبیعتاً فرصتی مییابند که منافع خود را گسترش دهند؛ معلوم نیست زمانی که آنها قدرت و اسلحۀ سنگین را بدست آوردند آیا به ارتش تضعیف شده رضایت بدهند و یا از آن تمکین کنند. در واقع در آن شرایط قدرت ارتش چندان محلی از اعراب ندارد؛ همین الان هم بعید است که ارتش سوریه بتواند مناطق از دست رفته را بدست آورد. همانطور که میدانید ماههاست که ارتش سوریه در حال عملیات است؛ یک شهرک، ده و روستا را میگیرد و دوبارۀ آن را از دست میدهد؛ چقدر زمان میبرد که ارتش دوباره بازگردد و امنیت مرزها را تأمین کند. طبیعتآً وقتی ضربۀ مهلکتری بخورد، حمایت بین المللی خود را از دست بدهد و پوشش هوایی آن تضعیف شود، وضعیت تغییر خواهد کرد و ارتش دیگر ارتش امروز نخواهد بود.
قاعدتاً وقتی آمریکاییها حمله کنند، فرودگاههای نظامی، مقرهای فرماندهی ارتش را یا از بین می برند و یا به اندازه ای می زنند که تضعیف شود. بنابراین در آن صورت ارتش دیگر قدرت پایداری در مقابل مخالفین را نخواهد داشت و این مسئله میتواند به وضعیت بدی تبدیل شود.
ثانیاً با توجه به اینکه در تمام این 40 سالهمۀ تلاش علویان بر این بود تا ارتش را به طور کامل در خدمت خودشان و حزب بعث بگیرند، ارتش تا حد زیادی به خانوادۀ اسد وابسته شده است و معلوم نیست که کنار رفتن خانوادۀ بشار اسد همچنان انسجام، یکپارچگی و توان ارتش را حفظ خواهد کرد یا نه. ممکن است ارتش نیز دچار فروپاشی شود و بخشی از آن به سمت خانوادۀ علویان و بخشی دیگر نیز به سمت سنیها برود. این محدودیتی است که قطعاً مدنظر آمریکاییها در حمله به سوریه خواهد بود.
در صورتی که جنگی صورت نگیرد، آیا این بدان معناست که بازیگران تأثیرگذار در جنگ به تجزیه این کشور رضایت دادهاند؟
این مسئله مبهم است، نمیتوان در شرایط فعلی با قاطعیت دربارۀ این مسئله اظهار نظر کرد. روند بحران اینگونه نشان نمیدهد که آمریکا و حتی کشورهای عربی علاقمند به این باشند که سوریه دچار تجزیه شود.
تجزیه شدن سوریه بدین مفهوم است که کشور سوریه به 3 قسمت تقسیم شود؛ کشور علوی، کشور سنی و کشور کردی؛ کشور کردی طبیعتآً تأثیرات مستقیمی بر وضعیت عراق و ترکیه میگذارد؛ کشور سنی و همچنین کشور علوی مستقیماً وضعیت لبنان را دچار تغییر میکند؛ بلافاصله پس از تشکیل کشور علوی آنها با شیعیان لبنان متحد میشوند و کشور سنی نیز با سنیهای لبنان؛ ممکن است این فروپاشی به داخل لبنان نیز کشیده شود و وضعیت مسیحیان و مارونیهایداخل لبنان را نیز تحت تأثیر قرار دهد. در واقع آثار تجزیه سوریه به داخل سوریه محدود نمیشود لذا بعید است که ارادهای برای تجزیۀ این کشور وجود داشته باشد.
البته هم اکنون عملاً با سه سوریه مواجه هستیم؛ سوریهای که دولت بشار اسد آن را اداره میکند، سوریهای که مخالفان اهل سنت (اعم از جبهةالنصره و ارتش آزاد) آن را اداره میکنند و در نهایت سوریهای که کردها آن را اداره میکنند؛ هر یک از آنها جغرافیا و سرزمین خود را دارند. در صورتی که این وضعیت ادامه یابد در درازمدت میتوانند به یک واقعیت جغرافیایی تبدیل شوند؛ اما اینکه واقعاً اراده و قصد قدرتها و دولتهای بزرگ بر تجزیه باشد من هنوز در این مسئله تردید دارم و آن را بعید میدانم.
برنامۀ ایران برای سوریه چیست؟
اطلاعات دقیقی در این زمینه نداریم؛ اما می توانم بگویم منافع ایران در چیست. در واقع منافع ما در در اینست که در سوریه مصالحهای صورت گیرد چرا که ادامۀ جنگ می تواند وضعیت نامناسبی را برای منافع ملی ما ایجاد کند. جنگ میتواند گسترش پیدا کند و طبیعتاً با ماهیت مذهبی و طائفی جنگ سوریه، در کشورهای دیگر نیز این شکل را به خودش بگیرد؛ این مسئله به هیچ وجه منافع ملی ایران را تأمین نمیکند. به خصوص دولت آقای روحانی که با شعار اعتدال و تنش زدایی و همزیستی بین المللی سر کار آمده و قصد دارند با زبان تدبیر و عقل با دنیا سخن بگویند، طبیعتاً منافع ما در اینست که روابط خوبی با عربستان، ترکیه و به خصوص اکثریت جهان اسلام(و در مجموع اهل سنت) داشته باشیم. بنابراین تلاش برای پایان دادن هرچه سریعتر جنگ و رسیدن به مصالحهای که در آن منافع همۀ طرفهای ذینفع سوریه حفظ شود، به نفع ماست.
تکلیف کشورهایی که برای آغاز جنگ لحظه شماری میکردند، چه میشود؟
وضعیت اوباما برای گرفتن مجوز جنگ برای حمله به سوریه خیلی مناسب نیست. باید منتظر بود و دید که آیا این وضعیت تغییر میکند یا خیر.
در مورد ترکیه و عربستان نیز باید منتظر بود و دید که آنها چه برنامهای برای آینده دارد؛ اینکه آیا آنها همچنان میخواهند پشت آمریکا پنهان شوند و آمریکا را به نمایندگی وارد جنگ در سوریه کنند؛ هنوز نمیدانیم.
این کشورها قدرت تمام کنندگی ندارند و کمکهایشان به مخالفان نتوانسته در وضعیت سوریه و مخالفان تغییر بزرگی ایجاد کند؛از سویی ورود حزب الله، کمکهای ایران و روسیه و بخشی از شیعیان عراق و یمن در کمک به اسد را نیز باید مدنظر داشت که از این طریق اسد را به موقعیت بهتری رسانده است. این کشورها علاقمندند که با وارد کردن آمریکا و اسراییل صحنه را تغییر دهند.
اما در صورتی که آمریکا وارد جنگ نشود، آنها نیز علاقمند میشوند که وضعیت بر یک جنگ درازمدت و بی سرانجامی ادامه یابد تا در فرصت دیگری و یا احتمالاً با بروز فاجعۀ دیگری، و با ورود شورای امنیت تغییریدر شرایط ایجاد شود.
تکلیف اسراییل چه میشود؟ وضعیت مطلوب اسراییل در سوریه چه شکلی است؟
بهترین وضعیت برای اسراییل همین وضعیت موجود باشد؛ اینکه در سوریه جنگ باشد، در داخل لبنان نیروهای طوائف مختلف در حال چالش با یکدیگر باشند؛ قدرتهای منطقهای همانند ایران، ترکیه، عربستان و مصر با یکدیگر در حال منازعه و تنش باشند؛ طبیعتآً این وضعیت مناسبترین وضعیت برای اسراییل خواهد بود؛ به نظر من اسراییل علاقمند نیست که با حملۀ آمریکاییها تغییر جدی در بحران سوریه اتفاق بیفتد و حکومت مستقر قوی و مورد حمایت مردم سوریه در این کشور تشکیل شود، دوباره اتحاد و یکپارچگی سوریه برقرار شود و دوباره ارتش قوی تشکیل شود، اسراییل به هیچیک از اینها علاقمند نیست؛ ادامۀ این وضعیت برای اسراییل مطلوب است؛ اینکه بحران ادامه داشته باشد، حزب الله در آنجا مشغول باشد، مسلمانان و جریانات اسلامی در سوریه یکدیگر را قتل عام کنند و قدرت شان تضعیف شود، مسلماً هیچ کس بیش از اسراییل از این وضعیت منتفع نمیشود.
گفته میشود روسها این بار برخلاف تحلیلهای موجود مبنی بر حفظ موضع انفعالی گذشته، سرسختانه از سوریه حمایت خواهند کرد؛ آیا واقعاً روسها پای سوریه ایستادهاند؟
آنچه که مبنای تحلیلهای ما قرار میگیرد، تجربه است؛ فکتهایی که از تجربۀ برخورد ابرقدرتها از جنگ جهانی دوم تاکنون موجود است، نشان میدهد که ابرقدرتها در جاهایی که یک طرف مداخله میکند، از برخورد مستقیم اجتناب میکنند؛ مثلاً به قضایای افغانستان، کوبا، نیکاراگوئه و آفریقا نگاه کنید؛زمانی که روسها در شاخ آفریقا کودتا کردند، طرف مقابل به جای اینکه مستقیماً برخورد کند از شیوههای بی ثبات کننده استفاده کرده است. به عقیدۀ من روسها نیز همین کار را خواهند کرد؛ روسها اگر خواسته باشند کاری کنند، از همین شیوه استفاده میکنند؛ در صورتی که آمریکا مداخله کند، مطمئناً روسها همانند تجربۀ افغانستان تلاش میکنند با تقویت کشورها و نیروهای مخالف، وضعیت آمریکا را در سوریه بی ثبات کنند.
من تصور نمیکنم که انتقال ناوها به این معنا باشد که قرار است رویارویی مستقیمی میان ابرقدرتها صورت گیرد. در واقع نه منافع روسها اجازه میدهد و نه در توان استراتژی آنهاست که دست به چنین برخوردی بزنند.
جالب است بدانید زمانی یکی از برجستهترین فرماندهان نظامی ژاپنی در جزیرۀ ایواجیما(یکی از جزایر شرقی ژاپن که در زمان جنگ جهانی به اشغال آمریکاییها درآمده بود) به یکی از یاران خود میگوید ما تا آخر ایستادگی میکنیم و در جنگ کشته میشویم، اما در نهایت در جنگ شکست میخوریم چون توان اقتصادی و تکنولوژیک ژاپن در نهایت با آمریکا برابر نمیکند؛ در واقع همین وضعیت را میتوان برای شرایط فعلی و بازی قدرتها متصور بود.
در صورتی که کنگره به اوباما "نه" بگوید، چه خواهد شد؟
تلاش اوباما ظاهری است؛ من فکر میکنم جدای از قانونی بودن ارجاع مسئله حمله به سوریه به کنگره از سوی اوباما این بدان معناست که رییس جمهور آمریکا میخواهد زمان بخرد. اوباما خواهان اقدام فوری در سوریه نیست. این بخشی از سیاستی است که آمریکاییها به دنبال آن در سوریه هستند. بنابراین اگر سیاست واقعی آمریکا این باشد، شاید اوباما با تلخی از برخورد کنگره یاد کند؛ اما در نهایت این بخشی از خواستۀ استراتژیکی است که آمریکاییها در سوریه دنبال میکنند. اما این بدان مفهوم نیست که آمریکا از ادامۀ کمک به مخالفین دست برمیدارد؛ در واقع زمان جنگ در سوریه طولانی میشود.
اگر پاسخ کنگره مثبت باشد، چطور؟
آمریکا ناچار است عملیاتی انجام دهد. ابعاد و آثار این عملیات روشن نیست. اینکه گفته میشود عملیات محدود است، باز هم هنوز روشن نیست؛ اینکه آیا آمریکا قصد دارد موقعیت مخالفان را با زدن برخی از مواضع ارتش تقویت کند؛ باز هنوز مشخص نیست، چون در آن صورت توان ارتش نیز تحت الشعاع قرار میگیرد. من هنوز بر این اعتقادم که آمریکاییها نمیخواهند سرنوشت جنگ فعلاً نهایی شود.